[ad_1]
در این مطلب به توضیحاتی درباره اسماعیل سعادت مردی که دفعات ترک تحصیل کرد و علامت درجۀ یک علم گرفت، پرداخته شده است.
به شرح صفحه اقتصاد، دلیل درگذشتش را جایی ننوشتهاند اما همکارانش در فرهنگستان زبان و ادب فارسی میگویند که پس از عمل جراحی، به آمبولی مبتلا شد و در پی اون در دوازدهم شهریورماه ۱۳۹۹ از دنیا رفت؛ الآن دومین سالروز فوت کرد اسماعیل سعادت، نویسنده، آسیبشناس و مترجم فقید، است.
او متولد ۱۳۰۴ در خوانسار بود و تحصیل را در مدرسه با خواندن طوطیوار این شعر از روی یک کتاب درسی که «پنجاَلحمد» (به خوانساری: پِنجِلحَم) نام داشت شروع کرد: «بس مبارک بود چو فر هما/ اول کارها به نام خدا».
میگفت پس از اینکه «پنجاَلحمد» و عمجزو را در مدرسه مقدماتی تمام کرد و با قرائت قرآن دوست شد، به مدرسه دیگری رفت که ملای اون مردی روحانی بود رفت و نوشتن را در این مدرسه یاد گرفت.
سعادت میگوید که «اون روزها کاغذ به فراوانی امروز نبود. به پول اون روز گران بود، ما بچههای کوچکتر روی لوح فلزی ، مشق مینوشتیم. سپس از اینکه معلم مشق ما را میدید، اجازه میداد که اون را بشوییم. خارج مدرسه جوی آبی بود که ما با اجازۀ معلم کنار اون میرفتیم و لوحهامان را میشستیم. این یکی از تفریحهای ما بود که به ما امکان میداد که چند دقیقهای از اتاق درس خارج بیاییم و نفسی جدید کنیم، اتاق درس نیمهتاریک و دلگیر و پر از قیل و قال بود.»
سعادت در بین شاگردهای دیگر، مخصوصاً در کلاسهای پنجم و ششم دبستان، که همه درشت هیکل بودند، از معدود شاگردهای کوچکاندام بود اما درسهایش را خوب یاد میگرفت.
به گفتۀ خودش، دورۀ ابتدایی را در سیزدهسالگی، یعنی در سال تحصیلی ۱۳۱۷-۱۳۱۶ تمام کرد ولی در خوانسار، سپس از دورۀ ابتدایی، دیگر دبیرستان نبود و ناچار ترک تحصیل کرد. پدرش سالها نزد، هنگامی که در حدود شش سال داشت، فوت کرده بود و اختیارش دست وصیش و بستگان نزدیکش بود. یک سال سپس، کلاس اول دبیرستان در خوانسار تشکیل شد و او جزو اولین شاگردهایی بودم که نامنویسی کرد.
امروز از اسماعیل سعادت ترجمههای متعددی از زبان فارسی به یادگار مانده است، این درحالیست که او نزد از اینکه فرانسه را در دبیرستان یاد بگیرد، نزد خودش فرانسه میخواند؛ از روی کتاب خودآموزی که داییاش دنبال با یک فرهنگ لغت از تهران آورده بود.
او از سرلوحۀ خودش در این زمینه چنین یاد کرده: «مرحوم عبدالله توکل تعریف میکرد که فرانسه را نزد خودش از روی ورقهای کاغذی یاد میگرفته است که قصاب محلشان گوشت روزانۀ آنها را لای اون میپیچید و روی آنها لغات فرانسه با معنی آنها چاپ شده بود. میگفت کاغذ را با آب پاکیزه میکردم و سپس خشک میکردم و از روی آنها با کلمات فرانسه و معنی آنها دوست میشدم. من هم فرانسه را نزد خودم میخواندم، ولی در خوانسار هیچکس نبود که فرانسه بداند. من الفبای فرانسه را از روی خودآموز یاد گرفتم. ولی کلمات را به غلط تلفظ میکردم. خیال میکردم که با خودآموزی میتوان فرانسه یاد گرفت. هنگامی که به دبیرستان رفتم متوجه شدم که آنچه یاد گرفتهام فرانسه نیست.»
زمانی که سعادت به سال سوم دبیرستان رسید، این دوره در خوانسار دایر نشد، میگفتند دولت بودجه ندارد و برخی از پدرها به مرکز تلگراف زدند و درخواست گشایش کلاس سوم را کردند ولی موافقت نشد.
اسماعیل سعادت در روایت زندگی خود، دفعات به این نشانه که در خانوادهاش با ادامۀ تحصیل او مخالف بودند و به گفتۀ او، مخالفتشان نیز از روی مصلحتاندیشی بود، به تجربه دیده بودند که سواد آدم را به جایی نمیرساند. میخواستند او هرچه زودتر درون کسبوکار پدرش بشوم و مسوولیت ادارۀ خانوادهاش را به وظیفه بگیرم، چون فرزند عظیمتر بود. ولی او مقاوم با شادی درس خواندن بود. و سرانجام، برخلاف میل عظیمترها به اصفهان رفت و در دبیرستان خردمند نظامی که دانشسرای مقدماتی ضمیمۀ اون بود نام نویسی کرد و اون سال تحصیلی را در اصفهان گذراند. پس از امتحان سیکل اول به خوانسار برگشت و دوباره با مشکل مخالفت عظیمها با ادامۀ تحصیل مواجه شد.
در سال تحصیلی ۱۳۲۴-۱۳۲۳ از دانشسرای مقدماتی تهران راحتالتحصیل شد. سپس به خوانسار رفت. قصدش این بود که در خوانسار بماند و همانجا آموزگاری کند. ولی منصرف شد. به تهران آمد و حکم آموزگاری گرفت و در تهران مشغول تدریس شد.
سعادت میگوید که تصمیم داشت سپس از موفقیت در امتحانات ششم ادبی حقوق بخواند، ولی هنگامی که نتیجه امتحانات را اعلام کردند اسم او در فهرست قبولیها نبود. به دفتر هیات ممتحنه مراجعه کرد و گفت که به نظرش باید قبول شده باشد. یکی از مواد امتحانی تاریخ تمدن بود، گفتند که ورقۀ او در بین اوراق امتحان تاریخ تمدن نیست. ولی شکل وجود و غیاب شرکتکنندگان در امتحان علامت میداد که در امتحان اون ماده وجود داشته است. در نهایت اجازه دادند که ورقۀ خود را از بین اوراق پیدا کند؛ دو روز جستوجو کرد و سرانجام اون را پیدا کرد. او با جوهر سبز نوشته بود و اتفاقاً داوطلب دیگری هم با جوهر سبز نوشته بود. این دو ورقه را با هم سنجاق کرده بودند و به هر دو یک نمره داده بودند و اون نمره را هم به حساب اون دواطلب گذاشته بودند. در نهایت، ورقۀ اسماعیل سعادت را جدا کردند و نمرۀ خوبی به او دادند و قبول شد. اما در این فاصله، امتحان کنکور حقوق برگزار شده بود و او از شرکت در اون محروم شده بود.
او ادامۀ اتفاق را چنین روایت کرده است: «تنها رشتهای که سپس از حقوق مورد علاقۀ من بود، زبان خارجه بود. در کنکور اون شرکت کردم و قبول شدم. به این نظم این اتفاق دلیل شد که من به راه دیگری از زندگی کشیده شوم.»
اسماعیل در سالهای پایانی عمر خود، عضو شورای عالی ویرایش سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی و مدیر گروه دانشنامۀ تحقیقات ادبی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود.
«زندگی میکل آنژ» از رومن رولان، «تلخکامیهای سوفی» از کنتس دوسگور، «ایزابل» از آندره ژید، «کشفیات نوین در جاریپزشکی» از کلیفورد آلن، «شیر و جادوگر» از سی. اس. لویس، «عصر بدگمانی» از ناتالی ساروت، «اخلاق» از جورج ادوارد مورچه، «مونتنی» از پیتر برک، «اسپینوزا» از راجر اسکروتن، «در کون و فساد» از ارسطو، «ژان غرغرو و ژان خندهرو» از کنتس دوسگور، «تاریخ فلسفۀ قرن هجدهم» از امیل بریه، «گفتارهایی دربارۀ رسالت دانشمند» از یوهان گوتلیب فیشته و… تنها بخشی از ترجمههای او هستند.
اسماعیل سعادت برندۀ جایزۀ بهترین ترجمه برای ترجمۀ کتاب «زندگی میکل اونژ» در سال ۱۳۳۴ و در همان سال برندۀ جایزۀ ممتاز مجلۀ «سخن» شد. او علامت درجۀ یک علم بهعنوان برگزیدۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و همچنین جایزهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (نوزدهمین دوره) برای ترجمۀ کتاب «در آسمان» را نیز دریافت کرده است.
منابع:
با کیمیای سعادت، کتاب ماه ادبیات و فلسفه اردیبهشت، ۱۳۸۰، شمارۀ ۴۳
مرواریدِ فکر: مصاحبهٔ تاریخ شفاهی با اسماعیل سعادت، مصاحبه، تدوین و مطالعه: پیمانه صالحی. تهران، سازمان اسناد و کتابداریٔ مردمی جمهوری اسلامی ایران، چاپ دوم.
منبع: ایسنا
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[ad_2]