[ad_1]
اشعار زیبا تاسوعا
آبی نبود اگر که تو دریا نمی شدی
مشکی نبود اگر که تو سقّا نمی شدی
الآن که همانند روشنایی شدی و قمر شدی
ای کاش هیچ وقت تو پیدا نمی شدی
این تیر با دید نظر می زند تو را
الآن نمی شد این همه زیبا نمی شدی؟!
می خواستی که تیر نگیرد بدنِ تو را
کاری نداشت، خوش قد و بالا نمی شدی
تو جمع خیمه بودی و تقسیم کردنت
ور نه در این مزار کمت جا نمی شدی
نزد قد حسین، تمامت شکسته بود
تقصیر تو نبود اگر پا نمی شدی
اشعار تاسوعا
مشک بر دوش به دریا آمد
همه گفتند که موسی آمد
نفس آخِر ماهیها بود
یکباره بوی مسیحا آمد
از سر و روی فرات، آرام
موج می ریخت که سقا آمد
او سوگند خورده که سقا باشد
اون زمانی که به دنیا آمد
دست بر زیر سرِ آب جنگ
علقمه بود که بالا آمد
کاش اون تیر نمی آمد، حیف
از بد حادثه امّا آمد
انکسار از همه جا می بارید
از مرقد شاه مرقد تا آمد
داشت مهیا هجرت می شد
که در این فاصله زهرا آمد
از قلب علقمه زیبا می رفت
همانند اون ثانیه که زیبا آمد
اشعار تاسوعای حسینی
افتادی از بلندی و آقا سرت شکست
ته مانده های زخمی بال وپرت شکست
هنگامی عمود آمد وشقّ القمر که شد
تیر تیر و کمان بین دو چشم ترت شکست
با نیزه های لشگریان زیر و رو شدی
در زیر نیزه ها به خدا پیکرت شکست
در ثانیه ای که تا شدی و دست وپا زدی
سقا کنار خیمه قد خواهرت شکست
بر روی پای فاطمه گفتی بیا اخا
بنگر به نیزه ای کمر لشگرت شکست
یک یا حسین گفتی و زینب دلش گرفت
اون ثانیه سرانجام نفس آخرت شکست
[ad_2]