[ad_1]
بدترین آخر بندی در فیلم های علمی تخیلی به فیلمهایی میپردازد که در وهله اول و ادامه کار نویدبخشِ فیلمی جذاب بودند ولی در آخر (شاید) با آخر ناامیدکنندهای به اتمام رسیدهاند.
در بسیاری از قصـههای علمیتخیلی شاهد ابزارِ کاملا شستهو رُفته علمی هستیم که به نظر میرسد پیشرفتهتر از آنچه در حال آماده، در دنیای واقعی داریم باشند. به نام مثال، برخی از قصـهها دارای هوش مصنوعی یا روباتهایی هستند که به قهرمانان قصـه کمک میکنند یا برعکس، سد آنها میشوند.
بدترین آخر بندی در فیلم های علمی تخیلی
از دید سایت فیگار
فهرستِ مطالبی که در نوشتار بدترین آخر بندی در فیلم های علمی تخیلی خواهید خواند:
این روباتها معمولا به برای خودشان صحبت میکنند، فکر میکنند و حتی به نظر میرسد عواطف و آزادی تصمیمگیری خود را دارند اما در نهایت همه این قصـهها امکان دارد تمامِ این بالا و نشیب و ریتم و تمپو با پایانی فاجعهبار دنبال شود تا فیلم رنگ و بوی به خود بگیرد. در ادامه به این دست فیلمها میپردازیم.
Transformers: Revenge of the Fallen
تبدیلشوندگان: انتقام فالن فیلمی در ژانر اکشن و علمی تخیلی به کارگردانی مایکل بی و محصول سال ۲۰۰۹ ایالات متحده آمریکا است. در این فیلم شایا لباف، مگان فاکس، تایریس گیبسون، جان تورتورو، جاش دوهامل، پیتر کالن، رامون رودریگز، کوین دان، جولی وایت، جان بنجامین هیکی، گلن مورشور و رین ویلسون بازی کردند. این فیلم دنبالهٔ تغییر دهندگان (۲۰۰۷)، و همچنین دومین قطعه از مجموعه فیلمهای لایو اکشن تبدیلشوندگان بهشمار میرود. این فیلم بر خلاف فروش موفقیتآمیز ۸۳۶٬۳۰۳٬۶۹۳ دلار، برنده جایزه تمشک زرد برای بدترین فیلم سال شد.
تبدیلشوندگان: انتقام فالن
تبدیل شوندگان که با شکست مواجه شدهاند حالا به دنبال انتقام هستند و کوششهای پنهان خود را شروع کردهاند و در این راه فقط یک نفر میتواند سد اونها شود و او سمی ویتویکی (شایا لباف) است. اما سمی به دانشگاه رفته و نمیخواهد وقت خود را به درگیری با تبدیلشوندگان بگذراند. او حتی از ماشین مورد علاقهاش جدا شدهاست ولی اتفاقاتی دلیل میشود که سمی در تصمیمش تجدید نظر کند پس او و دوستش میکائلا بینز (مگان فاکس) تصمیم میگیرند یکبار دیگر با تبدیلشوندگان بجنگند.
تحلیل فیلم تبدیل شوندگان: انتقام فالین
قبل از اینکه قطعههایی از فیلم را که واقعا خوب نوبد را بررسی کنم، اجازه دهید نگاهی انتقادی به چیزی داشته باشیم که ظاهرا مایکل بی در اون خوب است، منظرههای اکشن. این فیلم دارای هر نوع مبارزه و نابودی رباتی با کشتار دسته جمعی است. مشکل این است که شما هیچ وقت واقعا آنچه را که اتفاق می افتد با جزئیات نمیبینید.
منظرهها با شتاب فراوان با بسیاری از ادیتهای سریع و تصاویر متعجبکننده حرکت میکنند. من برای دو منظره به آنها اعتبار میدهم، دعوا با اپتیموس در جنگل و ویرانگر که یک هرم را در مصر عقل میکند. اما تمام کارها دیگر به گونهای انجام میشود که شما نمیتوانید به دقت توجه کنید و این فراوان آماتور است.
شما منظرههای متعددی از شیا لبوف و مگان فاکس دیدید که در حرکت آرام دنبال با انفجار در همه جا اجرا میشوند. دنیا در دور و بر آنها قطعه قطعه میشود، اما آنها در حالی که با حرکت آرام در بین جنگ میدوند، صدمه ندیده باقی میهمانند.
من از این که استیون اسپیلبرگ و گروه برنجی پارامونت اجازه دادند این فیلم همانطور که هست اکران شود متعجب شدم. مطابق با روح واقعی کارتون نیست، ارزش سینمایی ندارد و واقعا نامناسب است. بدبینِ درونم من فکر میکند که کل این فیلم فقط یک تبلیغ عظیم برای فروش اسباب بازی است.
آخربندی
اگرچه برخی فیلمهای این لیست برای کشتن برخی شخصیتها فراوان شتابزده بودند، تیم سازنده تبدیلشوندگان Transformers زیادی درگیر ایده ضربهفنی کردن شخصیت اصلی بود و زیادی اون را کش داد و در نهایت نتوانست این کار را به خوبی انجام دهد و موجب نارضایتی تماشاچیها شد. اول از همه شخصیت سام کشته میشود و مجدد بازمیگردد و سپس به شکلی غیرمنتظره اپتیموس پرایم را در راه خروج میبینیم. چون اپتیموس یک ربات است پس قطعه ها یدکی دارد و میتواند مجدد بازگردد. تنها واجب بود او را تعمیر و به روز رسانی کنند.
Lucy
لوسی یک فیلم علمیتخیلی و اکشن آمریکایی-فرانسوی محصول سال ۲۰۱۴، به نویسندگی و کارگردانی لوک بسون است. اسکارلت جوهانسون به نام شخصیت اصلی فیلم و مورگان فریمن نقش پروفسور نورمن را ایفا میکند. لوسی توسط یونیورسال استودیوز در ۲۵ ژوئیه ۲۰۱۴، در ایالات متحده به نمایش حقوق.
لوسی یک زن ۲۴ ساله آمریکایی است که در تایپه تایوان زندگی و تحصیل میکند. دوست پسر او میخواهد تا یک محمولهٔ کیف را بدست مردی کرهای به نام آقای جانگ برساند، اما او مقاومت میکند ولی دوست پسرش با دستبند دست او را به کیف میبندد و او را مجبور میکند تا اون را به آقای جانگ تحویل دهد.
لوسی سپس از دیدن افراد جانگ میفهمد اونها یک باند خلافکار هستند و او را مجبور میکنند تا کیف را که درونش ۴ بسته مواد آبی رنگ است دوباره کند. جانگ به لوسی منظور کار میدهد و لوسی قبول نمیکند، سپس افراد جانگ او را با ضربهای بیهوش میکنند. زمانی مجدد به هوش میآید میفهمد اونها، بدن او را به نام یک حامل ماده شیمیایی فوقالعاده قدرتمند به اسم CPH4، به کار میگیرند تا بتوانند این موارد را به شکل غیرقانونی به اروپا منتقل کنند و لوسی به دنبال ۳ نفر دیگر حامل این مواد هستند.
تحلیل فیلم لوسی
لوسی فیلمی بود که وقتِ دیدنش هر ثانیه آرزو میکردم ای کاش کریستوفر نولان اون را میساخت (البته که با فیلمنامه جاناتان نولان). در ادامه دلایلم را برای این آرزوی محالم اقامه خواهم کرد. لوسی قرار بوده درباره قضیه استفاده ده درصدی از مغز و در ادامه افزایش این قدرت استفاده و نتایجش باشد اما این داستان به درستی در جریان فیلم بسط و گسترش نمییابد و به راحتی به حال خود رها میشود تا پیکره قصـه براساس همان قصـه مواد مخدر و شخصیت اصلی زن که قرار هست همه افراد را قلع و قمع کند بنا شده باشد.
متاسفانه بسون از جمله کارگردانانی به شمار میرود که در طول سالها فعالیتش ایدههای ناب و جذابی را به دنیای سینما معرفی کرده اما کمتر دیده شده که بتواند آنها را به خوبی آموزش داده و اثری پایدار خلق کرده باشد که لوسی نیز از جمله این آثار به شمار میرود. فیلم با ایدهای جذاب کار خود را شروع میکند و شخصیت ساده و مظلومی به نام لوسی را به تماشاگر معرفی میکند که همه جوره میتوان واژه قربانی را به وی اطلاق کرد.
لوسی
لوسی فیلمی بود که وقتِ دیدنش هر ثانیه آرزو میکردم ای کاش کریستوفر نولان اون را میساخت (البته که با فیلمنامه جاناتان نولان). در ادامه دلایلم را برای این آرزوی محالم اقامه خواهم کرد. لوسی قرار بوده درباره قضیه استفاده ده درصدی از مغز و در ادامه افزایش این قدرت استفاده و نتایجش باشد اما این داستان به درستی در جریان فیلم بسط و گسترش نمییابد و به راحتی به حال خود رها میشود تا پیکره قصـه براساس همان قصـه مواد مخدر و شخصیت اصلی زن که قرار هست همه افراد را قلع و قمع کند بنا شده باشد.
متاسفانه بسون از جمله کارگردانانی به شمار میرود که در طول سالها فعالیتش ایدههای ناب و جذابی را به دنیای سینما معرفی کرده اما کمتر دیده شده که بتواند آنها را به خوبی آموزش داده و اثری پایدار خلق کرده باشد که لوسی نیز از جمله این آثار به شمار میرود. فیلم با ایدهای جذاب کار خود را شروع میکند و شخصیت ساده و مظلومی به نام لوسی را به تماشاگر معرفی میکند که همه جوره میتوان واژه قربانی را به وی اطلاق کرد.
لوسی
لوسی با ایده های جذابی شروع میشود اما در ادامه این ایده ها به انحطاط میرود و در نهایت با کلی سوال بی پاسخ و حفره در فیلمنامه به آخر میرسد. شاید خوب تر می بود که بسون به آموزش ایده جذاب داستانش میپرداخت و یا حتی این ایدهها را بطور کامل در خدمت اکشن بکار می گرفت تا نتیجهاش اکشنی متفاوت از آثار بدنه هالیوود میبود.
با اینحال اگر اشارات فلسفی فیلم که آموزش نیافته و ناپخته هستند را نادیده بگیریم، باید گفت که لوسی کماکان یک دلیل اکشن نسبتاً تماشایی هست که حداقل می تواند برای یکبار دیدن مخاطب فیلم مناسبی باشد. فیلم یک اسکارلت جوهانسون و چندتایی هم اکشن با مزه تخیل دارد که شاید بتواند 90 دقیقه مخاطبش را مشغول کند.
آخربندی
نمیتوان مشخص کرد که آیا لوسی Lucy یک قصـه هوشمند در یک فیلم احمقانه است یا داستانی احمقانه بوده که در یک فیلم هوشمند گیر افتاده است. تنها یک چیز قطعی است: آخر اون ۱۰۰٪ احمقانه است. همانطور که ظرفیت مغز لوسی (با بازی اسکارلت جوهانسون) به ۱۰۰ درصد میرسد، او از تمام گونههای انسانی برتر میشود، با زنجیرهای از تاریخ و فضا یکی میشود و همه اطلاعات را در یک فلش مموری در اختیار پزشک نورمن (با بازی مورگان فریمن) قرار میدهد. تقریبا به نظر میرسد که لوک بسون کارگردان در تلاش است تا به ۲۰۰۱: ادیسه فضایی ۲۰۰۱: A Space Odyssey برسد. اما لوسی Lucy به جای رسیدن به نقدهای عمیق، تماشاچیهایش را ناامید میکند.
Star Trek Into Darkness
پیشتازان فضا بهسوی تاریکی دوازدهمین فیلم از مجموعه فیلمهای پیشتازان فضا است که در سال ۲۰۱۳ م. به کارگردانی جی. جی. آبرامز به نام ادامهای برای فیلم پیشتازان فضا (۲۰۰۹) ساختهشد. نویسندگان این فیلم روبرتو اورکی و الکس کورتزمان هستند. کاپیتان جیمز با بازی کریس پاین، اسپاک (زکری کینتو) و نیوتا آهوارا (زویی سالدانا) بازیگران اصلی این قطعه هستند. فیلمبرداری پیشتازان فضا از ژانویهٔ ۲۰۱۲ شروع شد و تا مهٔ ۲۰۱۲ ادامه پیدا کرد. تمامی منظرهها نیز در شهر کالیفرنیا ضبط شد. جلوههای مخصوصٔ فیلم بر وظیفهٔ شرکت «Industrial Light & Magic» بودهاست. همچنین سهبعدیسازی فیلم در مراحل پس از تولید انجام شد.
تحلیل فیلم پیشتازان فضا بهسوی تاریکی
پس از اتفاقات قطعه قبل، کاپیتان جیمز تی کرک ( کریس پاین ) جسور تر و بی باک تر از قبل شده و تصمیم دارد تا دوستی و امنیت را به هر قیمتی به کهکشان بازگرداند. کاپیتان کرک در آخرین اقدام خود، به منظور نجات دنبال همیشگیاش اسپاک ( زاخاری کویینتو ) و البته اهالی بومی سیاره نیبیرو که در حال سوختن و انفجار هستند، خودش استارفلیت و حتی مجموعه یو اس اس اینترپرایز را با خطر امنیتی کم نظیری مواجه می کند که همین امر سبب می شود وی از سو کاپیتان کریستوفر پایک ( بروس گرینوود ) خلع مقام شده و همچنین برای همیشه از اسپاک جدا شود.
این تصمیم مقاومگیرانه برای کرک فراوان مقاوم و غیرقابل صبر است اما دیری نمیپاید که استارفلیت هدف حمله یکی از اعضای خود به نام خان (بندیکت کامبرباچ) قرار میگیرد که افراد زیادی را به کام مرگ میفرستد. کرک که در جریان این حمله عزیزترین فرد خود یعنی کاپتیتان پایک را از دست داده، از سو فرمانده مارکوس ( پیتر والکر ) عنوان کاپیتانی را بازپس می گیرد و مامور میشود تا به دنبال خدمهاش به سوی محل اقامت خان مسافرت کرده تا انتقام خودشان را از او بگیرند اما…
بزرگترین چالشی که سازندگان آثار اکشن – تخیلی – فضایی همیشه با اون مواجه هستند، این است که بتوانند آثارشان را به نحوی ساخته و ارائه دهند که طیف وسیعی از مخاطبین نسبت به دلیل ساخته شده رضایت کامل داشته باشند و تعداد کمتری از فیلم خوششان نیاید و همچنین تماشاگرانی که اولین بار است به تماشای فیلم مینشینند نیز به جمع طرفداران اضافه شوند! در واقع می توان اینگونه گفت که به جز مجموعه « جنگ ستارگان » که با استقبال شگفت آور و نا آشنا و کاملاً بی نظیری در بین سینما دوستان مواجه بوده ، هیچ وقت فیلمی فضایی – تخیلی – اکشن ساخته نشده که بتواند دو سوم طرفدارانش را راضی کرده باشد.
آخربندی
بهسوی تاریکی Into Darkness یک دنباله عالی پس از بازسازی پیشتازان فضا Star Trek به کارگردانی جی. جی. آبرامز بود که میتوان آخر مزخرف اون را نادیده گرفت. بهسوی تاریکی Into Darkness بهجای بیعت با خشم خان Wrath of Khan، به معنای واقعی کلمه نماد جانشین معنوی خودش را بازآفرینی کرده است. تنها تفاوت اون این است که نقشهای کرک و اسپاک برعکس شده که دلیل نابودی کرک شده و اسپاک را میبینیم که به شکلی احمقانه ادای دشنام دادن ویلیام شاتنر را در میآورد. البته دلواپس نباشید! بونز مرگ را هم معالجه میکند و کرک را به زندگی دوباره میگرداند.
The Matrix Revolutions
انقلابهای ماتریکس یک فیلم اکشن علمی-تخیلی آمریکایی که سومین و آخرین قطعه در سهگانهٔ ماتریکس بهشمار میرود و مستقیماً ادامهٔ فیلم ماتریکس: بارگذاری مجدد است. در این فیلم نیز همانند نسخهٔ قبلی بازیگرانی همچون کیانو ریوز، لارنس فیشبرن، کری-ان ماس، هوگو ویوینگ، کالین چو، مری آلیس، جیدا پینکت اسمیت، هری لنیکس، لمبرت ویلسون و مونیکا بلوچی ایفای نقش میکنند.
انقلابهای ماتریکس که به همانند دو فیلم قبلی آمیزهای از فلسفه و اکشن است، در جستجوی به آخر رساندن سؤالی بود که در فیلم قبل، بارگذاری مجدد ساختن شده بود. این فیلم به وسیلهٔ واچوفسکیها نوشته و کارگردانی شده و در تاریخ ۵ نوامبر ۲۰۰۳ بهطور همتاریخ، در شصت سرزمین دنیا عرضه شد.
گرچه این فیلم، آخرین قطعه در مجموعهٔ ماتریکس بود، اما خط قصـه در ماتریکس آنلاین ادامه یافت. انقلابهای ماتریکس، دومین فیلم زنده-اکشنی بود که بهطور همتاریخ هم به راه معمول و هم برای سینماهای آیمکس عرضه میشد. خواهران واچوفسکی دنبال ستارگانی چون کیانو ریوز و جیدا پینکت اسمیت در گشایش و افتتاحیهٔ پخش فیلم در توکیو آماده بودند.
تحلیل انقلابهای ماتریکس
در فیلم انقلابهای ماتریکس، ماشینها در حال نزدیک شدن به شهر زایان هستند. ترینیتی، مورفیوس و برنامه متحد اونها به نام سراف با بازی کالین چو (Collin Chou) برنده میشوند تا نئو را از چنگال مرووینجین با بازی لمبرت ویلسون (Lambert Wilson) نجات دهند و حالا نئو در برزخی بین دنیای واقعی و ماتریکس وابسته شده است.
با بیدار شدن نئو، اوراکل با بازی مری آلیس (Mary Alice) به او میگوید که قبل از اینکه بتواند ماتریکس را فتح نماید، باید با مامور اسمیت که همچنان در حال گسترش و تکثیر شدن است، مبارزه کند و او را شکست دهد. در ادامه، نئو به دنبال ترینیتی با هاورکرفت به شهر ماشینها مسافرت میکنند. مامور اسمیت که بن را به تسخیر خود در آورده، سوار این هاورکرفت شده و با یک کابل برقی، نئو را کور میکند اما نئو در نهایت برنده میشود تا او را شکست دهد.
نئو با وجود نداشتن چشم، قادر است تا منبع کدهای ماتریکس را در دنیای واقعی مشاهده نماید. در ادامه، سنتینالها سرانجام به شهر زایان میرسند اما یک بمب ایامپی از هاورکرفت نایوبی با بازی جادا پینکت اسمیت (Jada Pinkett-Smith)، بسیاری از این ماشینهای حملهکننده را از بین میبرد اما این بمب، دلیل از بین رفتن بخشی از سیستم دفاعی شهر زایان نیز شده است. سپس، سنتینالها حملات جدیدای را به شهر زایان شروع میکنند.
ماتریکس
در همین حین، نئو برنده میشود تا به شهر ماشینها برسد اما ترینیتی از سقوط هاورکرفت خودشان، صدمه دیده است. در ادامه، نئو بین ماشینها و زایان یک دوستی برقرار میکند و تنها شرطش برای اون، این است که به درون ماتریکس برگردد و مامور اسمیت را از بین ببرد. مامور اسمیت زیادتر قسمتهای ماتریکس را تحت کنترل خود در آورده و نئو باید با او مبارزه کند.
در نهایت، نئو خودش را مانند مامور اسمیت میکند و همین به ماشینها اجازه داد تا بتوانند برنامه مامور اسمیت را برای همیشه از ماتریکس حذف نمایند. اوراکل و معمار نیز توافق میکنند که هر انسانی که میخواهد، میتواند از ماتریکس خارج شود.
آخربندی
در آخر این سهگانه، خط روایت اون چنان پیچیده شد که به یک عامل ویژه اضافه برای سر هم نگه داشتن همه چیز نیاز پیدا کرد. جای تأسف دارد که انقلابهای ماتریکس The Matrix Revolutions به کلی از اجرای این ایده سر دوباره زد. البته، فدا شدن نئو قهرمانانه است و مرگ اسمیت دلمان را سرد میکند…
اما بقیه کسانی که به ماتریکس وصل بودند چه میشوند؟ آیا بقیه اتفاق روی یک نیمکت در پارک و به شکلی کوتاه توضیح داده میشود؟ طلوع خورشیدی که میبنیم زیباست، اما این منظره هیچ پاسخی برای سوالهای ما به دنبال ندارد. دوستی تا کی ادامه خواهد داشت؟ آیا کسانی که میخواستند خارج بروند واقعا آزاد میشوند؟ منظور اورکل از اینکه نئو را مجدد میبنیم چیست؟
War of the Worlds
جنگ دنیاها فیلمی در ژانر علمی تخیلی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ و نویسندگی جاش فریدمن و دیوید کپ بر پایه رمان علمی-تخیلی جنگ دنیاها دلیل هربرت جرج ولز است.[۱] تام کروز با داکوتا فانینگ، جاستین چاتوین، میراندا اتو و تیم رابینز در نقشهای فرعی با گویندگی مورگان فریمن بازی میکنند.
قصـه این فیلم یک کارگر بارانداز آمریکایی را روایت میکند که مجبور میشود از فرزندانش که جدا از آنها زندگی میکند نگهداری کند، در حالی که تلاش میکند تا از آنها محافظت کند و آنها را با مادرشان متحد کند، زمانی فرازمینیها به زمین حمله میکنند و شهرها را با ماشینهای جنگی غولجسم تخریب میکنند که در مقابل بیگانگان هیچ مقاومتی کارساز نیست، جز باکتریهای موجود در هوا. این فیلم در ۷۳ روز با استفاده از پنج منظره مختلف صدا و همچنین لوکیشنهایی در کالیفرنیا، کانکتیکات، نیوجرسی، نیویورک و ویرجینیا فیلمبرداری شد. این فیلم توسط یک کمپین پنهان کاری احاطه شده بود، بنابراین جزئیات کمی قبل از انتشار اون درز کرد. تبلیغات کراواتی با چندین شرکت از جمله هیتاچی انجام شد.
تحلیل جنگ دنیاها
فیلم جنگ دنیاهای استیون اسپیلبرگ بر پایه کتاب جنگ دنیاها نوشتهٔ هربرت جرج ولز ساخته شده. ولز یکی از پیشگامان ژانر «افسانهٔ علمی» در عرصهٔ ادبیات بهشمار میرود. اصطلاح نارسا اما شدیدا معمول «افسانهٔ علمی» (یا «قصـه علمی») به سبکی از ادبیات انگلیسی- آمریکایی اطلاق میشود که انسانهای ساده را در روبرویی با تازگیها و عجایب معمولا خوفآور علامت میدهد؛ حمله از سیارهای دیگر، نزول بلا و مصیبت، مسافرت فضایی، مسافرت زمانی، اجتماعی که ماشینها بر اون فرمانداراند و ماننداینها، این گونه قصـهها را در سخن پند آموزهای حیرتانگیز قرن هفدهم به سپس، بهمخصوص در آثار ژول ورن میتوانیافت، اما نخستین و همچنان بزرگترین نمایندهٔ واقعی اون، هربرت جرج ولز است. ولز (۱۹۴۴- ۱۸۶۶) در سال ۱۸۹۵ کتاب ماشین تاریخ و سه سال سپس کتاب جنگ دنیاها را منتشر کرد.
جنگ دنیاها
اگر کتابهای ژانر «افسانهٔ علمی» را به دو دوره تقسیم کنیم ولز مهمترین نمایندهٔ دورهٔ نخست است. در نخست که تا سال ۱۹۴۰ را شامل میشود اکثر قصـههای علمی مشتمل بر ابزارها و دستگاههای مکانیکی، خطر صرف، با ماجرای تخیلی بودند. در دوره دوم، این زمینه پهناورتر شد و فکر سیاسی، اقتصادی، تکنولوژیکی و روانشناختی را نیز در بر گرفت. به این نظم برای ارتباط خوب تر با فیلم جنگ دنیاها، باید توجه داشته باشید که با داستانای از دورهٔ اول قصـههای علمی مواجهایم. طبیعتا اگر به این نکته توجه نکنیم، فیلم اسپیلبرگ به نظر غیرمنطقی و پرایراد به نظر میرسد.
منتقدانی که به خاستگاه و ریشهٔ نوول کم حجم هربرت جرج ولز توجه نکردهاند (منتقدانی همانند راجرایبرت)، فیلم اسپیلبرگ را برای ایرادات فیلمنامهایاش زیر سئوال بردهاند. برای مثال ایبرت بر روی طراحی معیوب ماشینهای سه پا و اهداف غیرمنطقی مهاجمان فضایی در تلاششان برای نابودی انسانهای کرهٔ خاکی، بهعنوان نقاط ضعف اصلی فیلم تاکید کرده است، بااین حال به اعتقاد من اگر فیلم را با توجه به ویژگیهای منبع اصلیاش و خاستگاه تاریخی اون دید کنیم، ایرادات نزد گفته قابل اغماض است. هر چند که باید پذیرفت که فیلمنامهٔ به روز شدهٔ جنگ دنیاها، همتراز کارگردانی ارزنده و استادانهٔ اسپیلبرگ نیست؛ و مشکل اصلی در همین عدم توازن است.
آخربندی
احتمالا استیون اسپیلبرگ با انتخاب وفادار ماندن به رمان جنگ دنیاها به نام منبع الهامش، از همان ابتدا به ناامید کردن تماشاچی محکوم شد. این به این معنی است که بیگانگان توسط میکروبها شکست میخورند. آیا این مسافران بین کهکشانی که توسط آب در علامتها Signs شکست خوردند، هیچ چیز از مکان خارج از زمین یاد نگرفتهاند؟ با این حال به نظر میرسد که این فیلم تصمیم دارد با آخر مبهم و قدرتمندش ما را به چالش بکشد؛ زیرا احتمالا رابی پسر ری پس از ورود احمقانهاش به جنگ کشته میشود. اما نه! او زنده است و حتی خراشی روی پوستش نیفتاده و اتفاق به شکلی خوشگل و پاکیزه جمع میشود.
Planet of the Apes
سیاره میمونها یک مجموعه رسانهای علمی تخیلی آمریکایی است که شامل فیلمها، کتابها، سریالهای تلویزیونی، کامیکها و رسانههای دیگر درباره جهانی است که در اون انسانها و میمونهای هوشمند برای کنترل با هم درگیر میشوند. این فرنچایز بر پایه رمان La Planète des singes نویسنده فرانسوی پیر بول در سال 1963 است.
اقتباس سینمایی اون در سال 1968 اتفاق افتاد. چهار دنباله از سال 1970 تا 1973 دنبال شد: زیر سیاره میمونها، فرار از سیاره میمونها، تسخیر سیاره میمونها و جنگ برای سیاره میمونها. سیاره میمونها دوباره در سال 2001 اکران شد. مجموعه فیلمهای دیگر در سال 2011 با ظهور مجدد سیاره میمونها شروع شد که پس از اون طلوع سیاره میمونها در سال 2014 و جنگ برای سیاره میمونها در سال 2017 دنبال شد.
سیاره میمونها
در سال 2019، دیزنی ثروتهای سرگرمی فاکس قرن بیست و یکم از جمله فاکس قرن بیستم را خرید. در اون سال دیزنی اعلام کرد که دنبالههای بیشتری از سری در دست تولید هستند. این فیلمها در مجموع بیش از 2 میلیارد دلار در سراسر دنیا فروش داشتهاند، در مقابل مجموع بودجه 567.5 میلیون دلاری. مجموعههای فرانچایز شامل کتاب، کامیک، بازیهای ویدیویی و اسباببازی است.
سیاره میمونها به سبب پرداختن به مسائل نژادی مورد توجه مخصوص منتقدان فیلم قرار گرفته است. تحلیلگران سینما و فرهنگ نیز داستان جنگ سرد و حقوق حیوانات را مورد بررسی قرار دادهاند. این مجموعه بر فیلمها، رسانهها و هنرهای بعدی و همچنین فرهنگعامه و گفتمان سیاسی نشان گذاشته است. این از فیلم های راز الود به شمار میرود.
تحلیل سیاره میمونها
«جنگ برای سیارهی میمونها» فینال فوقالعادهای بر این سهگانه است و معنای واقعی دنبالهسازی را به استودیوهای فیلمسازی علامت میدهد. فیلم نه تنها شامل ویژگیهای مثبت قطعههای قبلی میشود، بلکه دستاوردهای منحصربهفرد خودش را هم دارد. روباهرو شدن با فیلم پرخرجی که ۹۰ درصد از داستانش را بدون دیالوگ روایت میکند و با کلوزآپهای پرتعدادش از شکلِ کاراکترهای دیجیتالی و غیردیجیتالیاش، احساساتشان را خارج میریزد همانند شگفتی میماند. این فیلم سزار را به نام یکی از مهمترین کاراکترهای چند دههی اخیر سینما برای میسپارد.
مایکل گیاچینو سپس از درجا زدنهای متوالیاش سرانجام ساندترکی برای این فیلم نوشته است که حس تلخ و شیرین و آخرالزمانی آماده در فیلم را نیرومند میکند. مت ریوز با این فیلم خودش را به نام یکی از شورانگیزترین فیلمسازان روز پابرجا میکند. کارگردانی سکانسهای اکشن «جنگ» کلاس درسی برای دیگر بلاکباسترها است.
سیاره میمونها
اکشن پایانی این فیلم دستکمی از یک فیلم ترسناک ندارد. حملهی هلیکوپترها و راکتهای ضدهوایی در یک فضای سرد و برفی و داد جنگ آدمها و انسانها و میمونهایی که در موقعیت فشردهای برای تغییر کردن یا پافشاری روی اشتباهاتشان قرار میگیرند، به تصاویری ختم میشوند که واژههایی همانند دلشوره و اضطراب نمیتوانند حس عجیبی را که در جریان این منظره داشتم وصف کنند.
روبرویی پایانی سزار و سرهنگ در تضاد مطلق با روبروییهای نهایی دیگر بلاکباسترهای روز قرار میگیرد. «جنگ» از اون فیلمهای نادری است که تمام انتظاراتتان را در هم میشکند. فیلم با قول یک جنگ حماسی بین میمونها و انسانها تبلیغات شده، اما درون راه کاملا متفاوتی میشود.
خبر از جنگی میدهد که میمونها سرانجام پوز انسانها را بهطرز پیروزمندانهای به خاک میمالند، اما قضیه اونقدر پیچیدهتر از آدمخوبها و آدمبدها است که احساساتتان در دنبال کردن سرنوشت هر دو سو اتفاق به چالش کشیده میشود. مشخص نیست اینبار باید چقدر حوصله کنیم تا مجدد شاهد سهگانهی خوبی همانند این باشیم.
آخربندی
بازی با آخر یک فیلم کلاسیک شاخص؟ این کار احمقانه است. در نسخه سرشناس ۱۹۶۸، چارلتون هستون بازیگر نقش جرج تیلور با مسافرت به آیندهای دور متوجه شد که زمین سیاره میمونهاست. تیم برتون در بازسازی سال ۲۰۰۱ تصمیم گرفت پیچش دیگری به قصـه اضافه کند؛ اون هم از نوعی که زیادتر شوکه کننده است تا منطقی. قهرمان قصـه به خانه بازمیگردد و متوجه میشود که میمونها زمین را تسخیر کردهاند.
این آخر در واقع به منبع الهام اون نزدیکتر است، اما در کتاب اصلی میمونها پس از گذشت چندین قرن به گونه برتر تبدیل میشوند. در فیلم هیچ توضیحی وجود ندارد. حتی اگر چنین پایانی منطقی باشد، هنوز در سنجیدن با نسخه اصلی ناپخته است.
زیادتر بخوانید:
از همراهی شما تا انتهای نوشتار بدترین آخر بندی در فیلم های علمی تخیلی سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به نام نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با اون بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان گرامی میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و کوتاه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.
[ad_2]