[ad_1]
در این پست به توضیحاتی درباره تاریخ دقیق به شهادت رسیدن حضرت ابوالفضل (ع) و امام حسین (ع) در روز عاشورا خواهیم پرداخت.
شروع جنگ کربلا توسط عمر بن سعد
روایت شده عمر بن سعد با انداختن نخستین تیر، رسما جنگ را شروع کرد و گفت: نزد عبیدالله شهادت دهید که من نخستین تیر را رها کردم. عمر بن سعد خطاب به کوفیان گفت: چشم به راه چه هستید! اینان یک لقمه برای شما هستند.زمانی که عمربن سعد تیر رها کرد، دیگر سپاه ابن فراوان نیز شروع به تیراندازی کردند. (فلمّا رمی عمر، ارتمی الناس) به شرح ابن اعثم: باران تیر (و أقبلت السهام کأنّها المطر) از سوی کوفیان به سوی اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ شدت گرفت و امام فرمود: اینها قاصد این قوم به سوی شماست؛ برای مرگی که تدبیرای از پذیرش اون نیست، مهیا باشید.
پس از اون دو گروه بر یکدیگر حمله کردند و ساعتی از روز را دسته جمعی با یکدیگر جنگیدند، به طوری که بنا به برخی اخبار پنجاه و اندی از اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ به شهادت رسیدند.
در این وقت، امام دستی به محاسنش کشید و فرمود: غضب خدا … بر کسانی که متحد بر کشتن فرزند دختر پیامبرشان شدند، شدید خواهد بود. به خدا سوگند که تسلیم آنان نخواهم شد تا با محاسنی خونین خدا را ملاقات کنم (واللّه ما أجبتهم الی شیء ممّا یریدونه أبدا حتی ألقی خدا و أنا مخضّب بدمی.)
بلاذری میگوید: امام سوار بر اسبش، قرآنی نزد روی خود قرار داده بود و همین خشم دشمن را زیادتر برمیانگیخت. در این وقت، عمر بن سعد، حصین بن نمیر تمیمی را دنبال پانصد تیرانداز به سوی امامحسین ـ علیه السلام ـ فرستاد. تیراندازی اینان سبب شد که همه اسبان سپاه امام کشته و نیروهای امام پیاده شدند.
در این حمله، بسیاری از اصحاب با تیرهایی که بر بدنشان پایین آمد، به شهادت رسیده یا زخمی شدند. (فما بقی واحد من أصحاب الحسین الاّ أصاب من رمیهم سهم). ابن شهرآشوب اسامی شهدایی را که در حمله نخست دشمن به شهادت رسیدند، فهرستوار آورده است.
این افراد جمعا ۲۸ بدن از اصحاب و ده بدن از موالی امام حسین و پدرشان امام علی ـ علیهما السلام ـ بودند که در مجموع ۳۸ بدن میشدند. اینها افرادی هستند که اساسا زمان جنگ بدن به بدن پیدا نکرده و در تیراندازی نخست کوفیان به شهادت رسیدند. دیدیم که ابن اعثم شمار آنان را بیش از پنجاه نفر یاد کرده است.
ـ با شهادت پنجاه بدن در یک حمله دسته جمعی، شمار اندکی از یاران امامحسین ـ علیه السلام ـ ماندند؛ کسانی که به نوعی مبارزه بدن به بدن با سپاه ابن فراوان داشتند. از اون جمله، عبدالله بن عمیر کلبی است که در برابر مبارزهخواهی یسار از موالی فراوان بن ابیه، پس از کسب اجازه از امام حسین ـ علیهالسلام ـ عازم میدان شد.
در همان حال، همسرش او را تحریک به جنگ میکرد و خطاب به او میگفت: قاتِل بأبی و أُمّی عن الحسین ذُریّه محمّد. برو و از نسل محمد نگهداری کن. در واقع، اوّل حبیب بن مظاهر و بُرَیْر بن خضیر تصمیم رفتن به مبارزه را داشتند که امام اجازه نداد و پس از اون که عبدالله بن عمیر اجازه خواست، امام اجازه رفتن به میدان را به وی داد. هنگامی در این جنگ یسار را کشت، تندرست از موالی عبیدالله به میدان آمد که به رغم اون که انگشتان عبدالله کلبی در برابر شمشیر تندرست افتاد، اعتنا نکرده، او را نیز کشت و در بین میدان شروع به رجز خوانی کرد.
همسرش هم عمودی در دست گرفته به تحریض او میپرداخت و میگفت: قاتِل دونَالطیّبین ذرّیّه محمّد. امام به همسر او دستور داد تا بازگردد و در عین حال اونها را دعا کرد. یسار و تندرست، نخستین کشتگان سپاه ابن فراوان بودند.
خبر عبدالله بنعمیر به صورتی که گذشت، خبری با اعتبار مینماید. ابن اعثم، از وهب بنعبدالله بن عمیر کلبی یاد کرده که دنبال مادر و همسرش در کربلا بوده است. شکل تعریف ابناعثم، طبق معمول حماسیتر و طبعا غیرقابل قبولتر است. وهب به میدان میرود، میجنگد و برمیگردد و به مادر میگوید: آیا از من راضی شدی؟
مادر میگوید: لا، ما رضیت حتی تقتل بین یدی الحسین. او میجنگد تا اون که ابتدا دست راست و سپس دست چپش قطع و سپس کشته میشود. طبعا نباید این شخص کسی جز عبدالله بن عمیر کلبی باشد که خبر او در منابع با اعتبار آمده است. در امالی صدوق از وهب بن وهب یاد میشود که خود و مادرش نصرانی بودند و به دست امام حسین ـ علیه السلام ـ مسلمان شدند و به کربلا آمدند. این نیز همان شخص است و خبر یاد شده به این شکل چندان قابل اطمینان نیست. تلفیقی از این دو خبر را خوارزمی آورده است. گفتنی است که عبدالله بن عمیر پس از کشتن یسار و تندرست، تندرست میماند تا در حمله بعدی به شهادت میرسد که خبر وی را خواهیم آورد.
آرایش سپاه امام حسین (ع) و سپاه عمر بن سعد
پیوستن ابوالشعثاء یزید بن فراوان کِندی از سپاه عمر بن سعد به امام
پس از اون ابوالشعثاء یزید بن فراوان کِندی که دنبال سپاه عمر بن سعد به کربلا آمده و به امام پی در پی بود، عازم جنگ شد. وی زمانی که مشاهد کرد دشمن همه پیشنهادهای امام را رد میکند (حین ردّوا ما سأل) به اون حضرت پیوست. وی که تیرانداز ماهری بود، هشت تیر رها کرد و پنج نفر را کشت. ابومخنف از تیراندازیهای پهناور او و مهارتش یاد کرده مینویسد: صد تیر رها کرد که پنج تای اون خطا نرفت.
امام حسین ـ علیه السلام ـ او را دعا کردند. خودش گفت حتماً پنج نفر را کشته است. ابومخنف میافزاید: و کان فی أوّل من کشتن.شعر او این بود:
یا ربّ انّی للحُسَین ناصر
و لابن سعد تارک و هاجر
خود این شعر نشانه به ترک سپاه ابن سعد توسط او و پیوستنش به امام حسین علیه السلام ـ دارد. طبعاً در تقدّم و تأخر برخی از مبارزان و شهادت آنان اختلاف نظرهایی در منابع وجود دارد.
ـ پس از تیرباران نخست و مبارزه عبدالله بن عمیر و ابوالشعثاء، سپاه عبیدالله ابتدا از سو راست و سپس از سو چپ به سپاهِ کم امام نزدیک شدند. افراد باقی مانده از سپاه امام، روی زانو نشسته، نیزههای خود را به سوی اسبانگرفتند و آنها به اجبار برگشتند. پس از اون، شروع به تیراندازی به سوی سپاه عبیدالله کرده، عدهای را کشته و شماری را مجروح کردند.
در این بین عبداللهبن حوزه که داد زده، بشارت جهنّم به امام حسین ـ علیه السلام ـ داده بود! با نفرین امام، در راه برگشت، از اسب به زیر افتاد و پایش به رکاب گیر کرده، همین طور که حرکت میکرد، سرش به این سوی و اون سوی خورد تا به هلاکت رسید. مسروق بن وائل که خود ناظر این اتفاق بود، سپاه کوفه را ترک کرده برگشت و بعدها میگفت: از این خاندان چیزی دیدم که هیچ وقت آماده به جنگ با آنان نمیشوم.
(لقد رأیْتُ من أهل هذا البیت شَیئا لا أقاتلهم ابدا).
ـ از اون پس تک تک اصحاب عازم میدان شده و پس از مبارزه به شهادت رسیدند. یکی از چهرگان کربلا بُرَیْر بن حضیر هَمْدانی است که در کوفه بهسیّد القراء شهرت داشت و از شیعیان به نام این شهر بود. هنگامی یزید بن معقل مبارز طلبید، بریر عازم جنگ با وی شده، چنان ضربتی بر سر او زد که نه تنها کلاهخود او را بلکه نیمی از سرش را هم شکافت. پس از اون رضی بن منقذعبدی به جنگ وی آمد. ساعتی به هم پیچیدند تا بُرَیْر بر سینه او نشست. رضی از دوستانش کمک طلبید. در این وقت کعب بن جابر به سوی بریر شتافت ونیزه خود را بر پشت بریر فرو کرد.
[عفیف بن زهیر که خود در کربلا بوده، میگوید: به کعب گفتم: این بریر همان است که در مسجد کوفه به ما قرآن تعلیم میداد.] پس از اون بر وی حمله کرده، او را به شهادت رساند. در گفتوگویی که بین یزید بن معقل و بریر شکل گرفت، یزید به عقاید سیاسی بریر نشانهکرده، گفت: برای داری که در کوفه میگفتی: انّ عثمان بن عفّان کان علینفسه مُسْرفًا، و انّ معاویه بن ابیسفیان ضالّ مضلّ، و انّ امام الهدی و الحقّ علیّبن أبیطالب.
بعدها خواهر کعب به برادرش کعب که بریر را به شهادت رسانده بود، میگفت: آیا ضد فرزند فاطمه جنگیدی و سیّد قرّاء را کشتی؟ به خدا سوگند دیگر با تو سخن نخواهم گفت. نوشتهاند: کعب بن جابر بعدها نیز از کار خود نادم نبود و تصوّرش بر اون بود که خیری برای خود کسب کرده است. کسی در روزگار حکومت مصْعب بن زبیر از وی شنید که میگفت: یاربّ! انّا قد وَفَینا، فلا تجعلنا یا ربّ کمن قد غَدَر!؛ خدایا ما به عهد خویش وفاکردیم؛ ما را با کسانی که عهد شکنی کردند، قرار مده. ابن اعثم، سخن بریر بنخضیر را خطاب به کوفیان آورده است که داد میزد: نزدیک من آیید ای کشندگان دختر پیامبر خدا (ص) و ذرّیه او!
ـ در اینجا بلاذری خبر از جنگ حرّ بن یزید ریاحی داده است. در مقتلابومخنفِ (معروف که طبعا داستانای و غیر قابل اطمینان است) آمده است: حرّ از امام اجازه رفتن به میدان گرفت و گفت: فانّی أوّل من خرج الیک و أُحبّ أن أقْتُلَ بین یدیک. امام به او اجازه داد. این مطلب که حرّ نخستین کسی بوده است که با این استدلال به میدان جنگ رفته، در فتوح نیز آمده است. این خبر در منابع قدیمی دیگر نیامده است.
ابومخنف مینویسد: همان وقت، یکی از کوفیان تمیمی با نام یزید بن سفیان، که نزد از اون آرزوی جنگ با حرّ را کرده بود، باآمدن حرّ به میدان، او را به مبارزه طلبید. آنان بلافاصله با یکدیگر گلاویز شدند و یزید در همان دم به دست حرّ کشته شد. بلاذری نوشته است که حرّ دونفر را به نامهای یزید بن سفیان و مزاحم بن حُرَیث کشت. خواهیم دید که برخی منابع، قاتل فرد دوم را نافع بن هلال نوشتهاند. برخی جنگ حرّ را همزمان با جنگ زهیر بن قین و نزدیک ظهر عاشورا پس از شهادت حبیب بن مظاهر میدانند.
ـ از این پس، باقی مانده اصحاب تک تک در مبارزه بدن به بدن یا حمله قسمتهایی از سپاه ابن فراوان به شهادت رسیدند که خبر آنها در مآخذ آمده است. این افراد شجاعانه میجنگیدند و از آنجا که هیچ گونه تعلّقخاطری در اون ثانیه به دنیا نداشتند، با تمام وجود به جنگ با افراد رفته و مردانه جنگ میکردند.
بعدها یکی از کسانی که در کربلا دنبال عمر بن سعد بود، سخن پند آموز چگونه جنگیدن این افراد را شرح داد: کسانی که دست در قبضهشمشیر داشته، همانند شیر ژیان بر ما میتاختند و قهرمانان را از چپ و راست فرو میریختند؛ آنان مهیا مرگ بودند؛ امان نمیپذیرفتند؛ در مال دنیا رغبتی نداشتند؛ هیچ فاصلهای بین ایشان و مرگ نبود و در پی مُلْک نبودند. اگر ما در برابرشان نمیایستادیم، همه سپاه را از بین برده بودند.
دو برادر در دو جبهه
یکی از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ عمرو [یا: علی] بن قرظه انصاری بودکه برادرش کنار عمر بن سعد و خودش نزد امام حسین ـ علیه السلام ـ بود. برادری که نزد عمر بن سعد بود داد زد و امام حسین ـ علیه السلام ـ را به گمراه کردن برادرش متهم کرد؛ امام فرمود: خدا او را هدایت کرده است. اون شخص بر امام حسین ـ علیه السلام ـ حمله آورد که نافع بن هلال در برابرشبرآمده، او را مجروح کرد و بعدها سلامتی یافت.
از چهرههای برجسته کربلا، یکی همین نافع بن هلال بِجِلی است. طایفه بجیله، از طوایف شیعه کوفه استکه بعدها نیز در بین آنان شیعیان زیادی معروفاند. از وی نیز تعریفی برای تشیع رسیده که بسان آنچه در باره بریر گذشت، جذاب است. هنگامی بهمیدان مبارزه آمد، داد میزد: أنا الجملی، أنا علی دین علیّ. مزاحم بن حُرَیثبه مواجهه با او آمد و گفت: أنَا عَلی دین عثمان. نافع پاسخ داد: أنت علی دینشیطان. پس از اون با هم گلاویز شدند تا نافع او را کشت.
ـ پس از مبارزه بدن به بدن برخی از اصحاب با کوفیان و کشته شدن شماری از سپاه عبیدالله، عمرو بن حجاج خطاب به سپاه عمر سعد داد زد: ای احمقها! شما با قهرمانان این شهر میجنگید؛ کسی با آنان بدن به بدن به مبارزه نرود. آنها اندکند و شما با پرتاب سنگ میتوانید آنها را از بین ببرید. عمر بن سعد رأی او را تصدیق کرده، از سپاهش خواست تا کسی مبارزه طلبی نکند. پس از اون عمرو بن حجاج از سو راست سپاه کوفه بر سپاه امام یورش برد.
پس از اون ابوالشعثاء یزید بن فراوان کِندی که دنبال سپاه عمر بن سعد به کربلا آمده و به امام پی در پی بود، عازم جنگ شد. وی زمانی که مشاهد کرد دشمن همه پیشنهادهای امام را رد میکند (حین ردّوا ما سأل) به اون حضرت پیوست. وی که تیرانداز ماهری بود، هشت تیر رها کرد و پنج نفر را کشت. ابومخنف از تیراندازیهای پهناور او و مهارتش یاد کرده مینویسد: صد تیر رها کرد که پنج تای اون خطا نرفت.
امام حسین ـ علیه السلام ـ او را دعا کردند. خودش گفت حتماً پنج نفر را کشته است. ابومخنف میافزاید: و کان فی أوّل من کشتن.شعر او این بود:
یا ربّ انّی للحُسَین ناصر
و لابن سعد تارک و هاجر
خود این شعر نشانه به ترک سپاه ابن سعد توسط او و پیوستنش به امام حسین علیه السلام ـ دارد. طبعاً در تقدّم و تأخر برخی از مبارزان و شهادت آنان اختلاف نظرهایی در منابع وجود دارد.
ـ پس از تیرباران نخست و مبارزه عبدالله بن عمیر و ابوالشعثاء، سپاه عبیدالله ابتدا از سو راست و سپس از سو چپ به سپاهِ کم امام نزدیک شدند. افراد باقی مانده از سپاه امام، روی زانو نشسته، نیزههای خود را به سوی اسبانگرفتند و آنها به اجبار برگشتند. پس از اون، شروع به تیراندازی به سوی سپاه عبیدالله کرده، عدهای را کشته و شماری را مجروح کردند.
در این بین عبداللهبن حوزه که داد زده، بشارت جهنّم به امام حسین ـ علیه السلام ـ داده بود! با نفرین امام، در راه برگشت، از اسب به زیر افتاد و پایش به رکاب گیر کرده، همین طور که حرکت میکرد، سرش به این سوی و اون سوی خورد تا به هلاکت رسید. مسروق بن وائل که خود ناظر این اتفاق بود، سپاه کوفه را ترک کرده برگشت و بعدها میگفت: از این خاندان چیزی دیدم که هیچ وقت آماده به جنگ با آنان نمیشوم.
(لقد رأیْتُ من أهل هذا البیت شَیئا لا أقاتلهم ابدا).
ـ از اون پس تک تک اصحاب عازم میدان شده و پس از مبارزه به شهادت رسیدند. یکی از چهرگان کربلا بُرَیْر بن حضیر هَمْدانی است که در کوفه بهسیّد القراء شهرت داشت و از شیعیان به نام این شهر بود. هنگامی یزید بن معقل مبارز طلبید، بریر عازم جنگ با وی شده، چنان ضربتی بر سر او زد که نه تنها کلاهخود او را بلکه نیمی از سرش را هم شکافت. پس از اون رضی بن منقذعبدی به جنگ وی آمد. ساعتی به هم پیچیدند تا بُرَیْر بر سینه او نشست. رضی از دوستانش کمک طلبید. در این وقت کعب بن جابر به سوی بریر شتافت ونیزه خود را بر پشت بریر فرو کرد.
[عفیف بن زهیر که خود در کربلا بوده، میگوید: به کعب گفتم: این بریر همان است که در مسجد کوفه به ما قرآن تعلیم میداد.] پس از اون بر وی حمله کرده، او را به شهادت رساند. در گفتوگویی که بین یزید بن معقل و بریر شکل گرفت، یزید به عقاید سیاسی بریر نشانهکرده، گفت: برای داری که در کوفه میگفتی: انّ عثمان بن عفّان کان علینفسه مُسْرفًا، و انّ معاویه بن ابیسفیان ضالّ مضلّ، و انّ امام الهدی و الحقّ علیّبن أبیطالب.
بعدها خواهر کعب به برادرش کعب که بریر را به شهادت رسانده بود، میگفت: آیا ضد فرزند فاطمه جنگیدی و سیّد قرّاء را کشتی؟ به خدا سوگند دیگر با تو سخن نخواهم گفت. نوشتهاند: کعب بن جابر بعدها نیز از کار خود نادم نبود و تصوّرش بر اون بود که خیری برای خود کسب کرده است. کسی در روزگار حکومت مصْعب بن زبیر از وی شنید که میگفت: یاربّ! انّا قد وَفَینا، فلا تجعلنا یا ربّ کمن قد غَدَر!؛ خدایا ما به عهد خویش وفاکردیم؛ ما را با کسانی که عهد شکنی کردند، قرار مده. ابن اعثم، سخن بریر بنخضیر را خطاب به کوفیان آورده است که داد میزد: نزدیک من آیید ای کشندگان دختر پیامبر خدا (ص) و ذرّیه او!
ـ در اینجا بلاذری خبر از جنگ حرّ بن یزید ریاحی داده است. در مقتلابومخنفِ (معروف که طبعا داستانای و غیر قابل اطمینان است) آمده است: حرّ از امام اجازه رفتن به میدان گرفت و گفت: فانّی أوّل من خرج الیک و أُحبّ أن أقْتُلَ بین یدیک. امام به او اجازه داد. این مطلب که حرّ نخستین کسی بوده است که با این استدلال به میدان جنگ رفته، در فتوح نیز آمده است. این خبر در منابع قدیمی دیگر نیامده است.
ابومخنف مینویسد: همان وقت، یکی از کوفیان تمیمی با نام یزید بن سفیان، که نزد از اون آرزوی جنگ با حرّ را کرده بود، با آمدن حرّ به میدان، او را به مبارزه طلبید. آنان بلافاصله با یکدیگر گلاویز شدند و یزید در همان دم به دست حرّ کشته شد. بلاذری نوشته است که حرّ دونفر را به نامهای یزید بن سفیان و مزاحم بن حُرَیث کشت. خواهیم دید که برخی منابع، قاتل فرد دوم را نافع بن هلال نوشتهاند. برخی جنگ حرّ را همزمان با جنگ زهیر بن قین و نزدیک ظهر عاشورا پس از شهادت حبیب بن مظاهر میدانند.
ـ از این پس، باقی مانده اصحاب تک تک در مبارزه بدن به بدن یا حمله قسمتهایی از سپاه ابن فراوان به شهادت رسیدند که خبر آنها در مآخذ آمده است. این افراد شجاعانه میجنگیدند و از آنجا که هیچ گونه تعلّقخاطری در اون ثانیه به دنیا نداشتند، با تمام وجود به جنگ با افراد رفته و مردانه جنگ میکردند.
بعدها یکی از کسانی که در کربلا دنبال عمر بن سعد بود، سخن پند آموز چگونه جنگیدن این افراد را شرح داد: کسانی که دست در قبضهشمشیر داشته، همانند شیر ژیان بر ما میتاختند و قهرمانان را از چپ و راست فرو میریختند؛ آنان مهیا مرگ بودند؛ امان نمیپذیرفتند؛ در مال دنیا رغبتی نداشتند؛ هیچ فاصلهای بین ایشان و مرگ نبود و در پی مُلْک نبودند. اگر ما در برابرشان نمیایستادیم، همه سپاه را از بین برده بودند.
عمرو به سپاه کوفه داد میزد: یا أهل الکوفه! الزموا طاعتکم و جماعتکم، و لاترتابوا فی کشتن من مَرَق عن الدین و خالف الامام!]. ای کوفیان! پیروی و مردم خود را دید دارید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و با امام خود مخالفت کرده، تردید به خود راه مدهید.
به احتمال شمار سپاه امام در این ثانیه ۳۲ نفر بوده است. خوارزمی با نشانه به این رقم مینویسد: همین عده به هر کجای سپاه کوفه که یورش میبردند، اون را می شکافتند. لحظاتی دامنه جنگ بالا گرفت و در این بین، مسلم بن عوسجه اسدی به دست دو نفر از کوفیان به شهادت رسید. شهادت مسلم موجب شادی سپاه کوفه شد و شَبَث بن ربعی که خود امیر بخشی از سپاه کوفه بود، متأثر شد.
وی به یاد رشادتهای مسلم بنعوسجه در جنگ با مشرکان در آذربایجان افتاد که مسلم در آنجا شش نفر ازمشرکان را کشته بود. امام حسین ـ علیه السلام ـ نزد از شهادت مسلم، زمانی که هنوز رمقی در وجود او مانده بود، خود را به وی رساند و فرمود: رحمک ربّک یا مسلم.
اون گاه حضرت آیه فمنهم من قضی نَحْبَه و مِنْهُم من یَنْتظر رابرای وی خواند. حبیب بن مظاهر، دوست نزدیک مسلم بن عوسجه هم کناراو آمد و او را به بهشت بشارت داد و گفت: اگر در این شرایط نبودم، دلم میخواست به وصایای تو گوش میدادم. مسلم بن عوسجه گفت: أوصیک بهذا ـ و نشانه به امام حسین ـ علیه السلام ـ کرد ـ أن تموت دونه، در راه او کشته شوی و به نگهداری از او جانت را بدهی.
حبیب گفت: به خدای کعبه چنین خواهم کرد. تعبیر به این که مسلم بن عوسجه اوّل اصحاب الحسین بوده که شهید شده، میباید نشانه به اون باشد که نخستین شهید در حمله عمومی سپاه کوفه بوده که طبعا پس از تیراندازی عمومی اول و شهادت برخی از مبارزان به شکل تک تک شهید شده است.
با این حال، در بازدید ناحیه، بهطور کلی از وی به نام اولین شهید کربلا یاد شده است: کنت أوّل من شرینفسه و أوّل شهید من شهداء اللّه. (والله اعلم). نزد از این از عبدالله بن عمیر سخن گفتیم و این که یسار و تندرست از موالی آلفراوان را در میدان کشت.
در اینجا، هنگامی شمر از سو چپ سپاه دشمن حمله کرد، بقایای سپاه امام مقاومت کرد تا اون که دشمن یورش همه جانبهای آورد. اینجا بود که عبدالله بن عمیر کلبی به شهادت رسید. در اینجا همسرش بر بالین او رفت و گریه کرد. شمر به یکی غلامان خود با نام رستم دستور داد تا با عمودی آهنین بر سر او بکوبد. رستم چنین کرد و اون زن نیز به شهادت رسید.
در شرح طبری آمده است که عبدالله پس از نبردی مقاوم، با حمله هانی بنثبیت حضرمی و بکیر بن حیّ تیمی روبرو شد که بر او یورش آوردند و عبدالله را به کشتن رساندند. در انتهای این شرح آمده است که عبدالله بنعمیر (کان القتیل الثانی من أصحاب الحسین) (پس از بریر یا مسلم بنعوسجه) دومین شهید از اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ است.
در این جنگ، بقایای سپاه امام، چنان فشرده در کنار یکدیگر قرار داشتند که دشمن نمیتوانست در آنان نفوذی داشته باشد. به مخصوص آنان دور و بر خیمهها را کنده وآتش در آنها روشن کرده بودند و دشمن تنها از یک سوی میتوانست بر آنان یورش برد. عمر سعد کسانی را برای نفوذ در چادرها و کندن آنها از جای، به درون محوطه خیمهها فرستاد که این افراد توسط چند نفر از اصحاب اماممحاصره و کشته شدند.
دستور آتش زدن چادرها توسط عمر بن سعد
این امر سبب شد تا عمر سعد دستور دهد تا چادرها را آتش بزنند. امام حسین ـ علیه السلام ـ داد زد: اجازه دهید آتش بزنند، در هرحال جز از یک سو نمیتوانند بر شما حمله کنند. دشمن برای این که کار را یکسره کند، تصمیم حمله به خیمهها و آتش زدن آنها را گرفت.
شمر دنبال سپاهش نیزهاش را به سوی چادر امام حسین ـ علیه السلام ـ پرتاب کرد و داد زد: علیّ بالنار حتی أحرق هذا البیت علی أهله، آتش برایم بیاورید تا این خانه را بر سر اهلش آتش بزنم. در اینجا بود که داد زنان و کودکان به آسمان رفته،همه از چادر خارج ریختند. و در اینجا بود که شَبَث بن ربعی شمر را توبیخ کرده، حرکت او را زشت شمرد و شمر بازگشت.
زهیر بن قین که فرماندهی ناحیه راست سپاه امام را داشت، دنبال با ده نفر به سوی شمر حمله کرده او را از محل اقامت زنان و کودکان امام حسین ـ علیه السلام ـ دور کرد. اما شمر بر او حمله کرده چند نفر از افراد وی را به شهادت رساند. جنگ ادامه یافت. اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ یک یک به شهادت میرسیدند و هر کدام که شهید میشدند، نبود آنان کاملا حس میشد؛ در حالی که کشتههای دشمن به دلیل فراوانی آنان، نمودی نداشت. این رویدادها تا ظهر عاشورا ادامه یافت.
خواندن نماز ظهر عاشورا توسط امام و یاران
ـ نزدیکی ظهر بود که حبیب بن مظاهر به شهادت رسید. اتفاق از این قرار بود که ابوثمامه صائدی ـ که از اصحاب امام علی ـ علیه السلام ـ بود ـ هنگامی دید اصحاب تک تک به شهادت میرسند، نزدیک امام حسین ـ علیه السلام ـ آمد و گفت: حس میکنم دشمن به تو نزدیک میشود، اما بدان! کشته نخواهی شد، مگر اون که من به نگهداری از تو کشته شوم. اما نزد از اون من میخواهم در حالی خدای خود را ملاقات کنم که نماز ظهر را با تو خوانده باشم. (أحبّ أن ألقیربّی و قد صلّیت هذه الصلاه الّتی دنا وقتها)
امام حسین ـ علیه السلام ـ فرمود: (ذکّرت الصلاه! جَعَلَک اللّه من المصلّین الذّاکرین) نماز را به یاد ما آوردی! پروردگار تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد. امام ادامه داد: از دشمن بخواهید جنگ را متوقف کند تا نماز بگذاریم.
حُصَین بن نُمَیر تمیمی داد زد: نماز شما قبول نمیشود! در این وقت، حبیب بن مظاهر داد زد: ای الاغ! نماز آلرسول خدا قبول نمیشود، اما نماز تو قبول میشود؟ در این جا بود که حبیب باحصین بن تمیم درگیر شد. حبیب در این حمله با زخمی کردن اسب حصین توانست وی را به زمین بیندازد که یارانش سر رسیدند و حصین را نجات دادند. به دنبال اون با بدیل بن صریم تمیمی درگیر شده، او را کشت. در اینوقت یک تمیمی دیگر بر حبیب حمله کرده، او را مجروح کرد.
حصین بنتمیم سر رسید و شمشیرش را بر سر حبیب فرود آورد. در این وقت اون فرد تمیمی از اسب پیاده شد و سر حبیب را از تنش جدا کرد. حصین بن تمیم برای ارزش فراوان داشتن، ساعتی سر حبیب را گرفته بر گردن اسبش آویخت؛ سپس اون را به اونمرد تمیمی داد تا نزد ابن فراوان برده، جایزهاش را بگیرد. شهادت حبیب، امامحسین ـ علیه السلام ـ را مقاوم تکان داد. (لمّا قُتِل الحبیب هدّ ذلک حسینا وقال عند ذلک: أحتسب نفسی و حماه أصحابی).
هنگامی مرد تمیمی به کوفه آمد، قاسم فرزند حبیب بن مظاهرکه اون تاریخ نوجوانی بیش نبود، از او خواست تا سر پدرش را به او بدهد تا اون را دفن کند. اون مرد نداد. قاسم چندان حوصله کرد تازمان تسلط مصعب بن زبیر بر کوفه، اون تمیمی را کشت. در مقتل منسوب بهابومخنف که قسمت عمدهای از اون داستانی و بیمأخذ است، از شهادت دو برادر حبیب با نامهای علی و یزید سخن گفته شده است.
شهادت حرّ بن یزید ریاحی
ـ بنابر خبر منابع موثق، در این وقت حرّ بن یزید ریاحی و زهیر بن قین بر دشمن یورش بردند و با حمایتی که از یکدیگر میکردند، به جنگ با سپاه کوفه پرداختند. پیاده نظامها به حرّ حملهور شده، وی را به شهادت رساندند. منابع برخی از رجزهای حرّ را تعریف کردهاند.
وی در این رجزها از مقاومت خود در برابر دشمن و عدم فرارش سخن گفته است. ابن اعثم میگوید: هنگامی حرّ مجروح شد، اصحاب او را نزد امام حسین ـ علیه السلام ـ آوردند، در حالی که هنوز رمقی در بدن داشت. امام دستی بر صورتش کشیدند و فرمودند: أنتالحرّ! کما سمیّتک أُمّک حرّا، و أنت حرٌّ فی الدنیا و الاَخره.
سخن پند آموز آوردن حرّ نزد امام حسین ـ علیه السلام ـ در مقتل معروف و منسوب به ابومخنف، کاملا متفاوت تعریف شده است. دشمن چندان حر را تیر باران کردند که بدنش همانند آبکش شد. آنگاه سر او را قطع کرده و به سوی حسین پرتاب کردند. آنجاست که امام دست به شکل او کشید. این روایت البته داستانی است. داستانیتر از اون، سخن پند آموز مصعب برادر حر و فرزند حر با نام علی است که دومی در سپاه کوفه بود و هنگامی دید پدر و عمو به شهادت رسیدند او نیز درون میدان جنگ شد؛ چند بدن نفر را کشت تا کشته شد!
ـ سرانجام ظهر شد و وقت نماز فرا رسید. هنوز زهیر و شماری اصحاب دراطراف امام بودند. امام نماز را به مردم ـ در شکل نماز خوف ـ اقامه کرد. به این نظم که امام دو رکعت نماز ظهر را شروع کرد، در حالی که زهیر و سعید بنعبدالله حنفی جلوی امام ایستادند. گروه دوم نماز را تمام کرده، آنگاه گروه اول رکعت دوم را به امام اقتدا کردند.
در هنگامی که سعید جلوی امام ایستاده بود، هدف تیر دشمن قرار گرفت. سپس از آخر نماز هم، هرچه امام به این سوی و اونسوی میرفت، سعید بین امام و دشمن قرار میگرفت. به همین دلیل، چندان تیر به وی اصابت کرد که روی زمین افتاد. در این وقت از پروردگار خواست تا درود او را به رسولش برساند و به او بگوید که من از این رنجی که میبرم، هدفم نصرت ذرّیه اوست.
وی در حالی به شهادت رسید که سیزده تیر بربدنش اصابت کرده بود. در واقع سعید بن عبدالله سپس از نماز ظهر که دوباره درگیری شروع شده و شدّت گرفت، در شرایطی که حفاظت از امام حسین ـ علیهالسلام ـ را بر وظیفه داشت به شهادت رسید. در اینجا بازهم دشمن به تیراندازی به سوی اسبان باقی مانده سپاه امام ادامه داد تا همه آنان را از بین برد.
در این وقت زهیر بن قین با رجزی که خواند بر دشمن حمله کرد. در شعری که از او خطاب به امام حسین ـ علیه السلام ـ تعریف شده، آمده است که امام را هادی و مهدی نامیده که در حال رفتن به ملاقات جدش پیامبر، برادرش حسن، پدرش علی ـ علیه السلام ـ و عمویش جعفر و حمزه است:
أقْدِم هُدِیت هادیًا مهدیًّا
فالیومَ تَلقی جدَّک النبیّا
و حَسَنا و المُرتضی علیّا
و ذالجَناحین الفَتی الکمیّا
و أسدالله الشّهید الحیّا
دو نفر از کوفیان با نامهای کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله کرده او را به شهادت رساندند. در روایتی که در امالی صدوق آمده، گفته شده است که وی نوزده نفر را کشت تا به شهادت رسید. در مناقب ابنشهرآشوب آمده است که وی یک صد و بیست نفر را کشت، سپس به شهادت رسید! این آمارها غیر واقعی است که همانند اون در مناقب ابن شهرآشوب نسبتبه برخی دیگر از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ نیز داده شده است. (خدا داناست.)
ـ تا این تاریخ هنوز شماری از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ سرپا بودند و به نگهداری از اون حضرت، در برابر حملات دشمن مقاومت میکردند.
در همین نبردها بود که یاران، تک تک به شهادت میرسیدند. خبر کشته شدن این افراد که حتی ممکن است برخی از آنان، نزد از ظهر به شهادت رسیده باشند، بیش از همه در فتوح ابن اعثم (و به تعریف از اون در مقتل الحسین ـ علیه السلام ـخوارزمی و گاه مناقب ابن شهرآشوب) آمده است. این قبیل مآخذ، گرچه اخبار ریز قابل توجهی از کربلا به ما میدهد، اما میباید با تأمّل بیشتری موردبررسی قرار گیرد.
عمرو بن خالد ازدی در شمار چنین افرادی است. وی رجزی خواند و جنگید تا به شهادت رسید. فرزندش خالد بن عمرو ازدی نیز پس از پدر به شهادترسید.
خوارزمی از عمرو بن خالد صیداوی نیز یاد کرده و نوشته است: وی نزد امام آمد و گفت: تصمیم اون دارم تا به دیگر یاران بپیوندم. امام حسین ـ علیهالسلام ـ به او فرمود: تَقَدَّم فا¤نّا لاحقون بک عن ساعه. نزد برو، ما نیز ساعتیدیگر به تو خواهیم پیوست.
سعد [شعبه] بن حنظله تمیمی مجاهد دیگری است که با خواندن رجزی بهمیدان رفته پس از نبردی به شهادت رسید.
عمیر بن عبدالله مَذْحِجی شهید بعدی است که رجزی خواند و به میدان رفتو به شهادت رسید. سوار بن أبیحُمَیر به میدان رفته مجروح شد و شش ماه سپس به شهادت رسید. عبدالرحمان بن عبدالله یَزَنی شهیدی است که به نوشته ابن اعثم، پس از مسلمبن عوسجه به شهادت رسیده است. شعر وی در میدان، مضمون مهمی درتشیع او دارد؛ به طوری که شاعر خود را بر دین حسین و حسن معرفی میکند.
أنا ابن عبدالله من آل یزن
دینی علی دین حسین و حسن
أضربکم ضَرْبَ فتی من الیمن
أرجو بذاک الفوز عند المؤتمن
فراوان بن عمرو بن عریب صائدی همدانی سرشناس به ابوثمامه صائدی که نماز ظهر را به یاد امام حسین ـ علیه السلام ـ آورد، شهید دیگر سپس از ظهر است. رجز زیبایی از وی توسط ابن شهرآشوب تعریف شده است.
ابوالشعثاء یزید بن فراوان کندی نزد روی امام حسین ـ علیه السلام ـ در برابر دشمن ایستاد و هشت تیر (و در برخی نقلها که نزد از این گذشت صد تیر) رها کرد که طی اون دست کم پنج بدن از سپاه کوفه کشته شدند. آنگاه که دشمن درخواستهای امام حسین ـ علیه السلام ـ را رد کرد، به سوی دشمن تاخت تا کشته شد.
نافع بن هلال بِجِلی که نزد از این نشانه به جنگ او با تنی چند از کوفیان داشتیم، با تیراندازی دقیق خود دوازده بدن از سپاه کوفه را کشت تا اون که بازویششکست. دشمن وی را به اسارت گرفت و شمر گردنش را زد. نوشتهاند که ویروی تیرهایش، نامش را نوشته بود و شعارش این بود: «أنا الجملی أنا علی دینعلی». وی در حالی به شکل زندانی نزد عمر سعد آورده شد که همچنان خوناز محاسنش جاری بود و داد میکشید: لو بقیَتْ لی عضدٌ و ساعدٌ ماأسرتمونی؛ اگر دست و دستی برایم مانده بود، نمیتوانستید مرا به اسارت درآورید.
هنگامی شمر خواست گردنش را بزند، نافع گفت: به خدا سوگند اگر تو مسلمان بودی، برای تو دشوار بود که پاسخ خون ما را در درگاه پروردگار بدهی.پرستیدن خدای را که آرزوهای ما را [یعنی شهادت] برای اجرا در دستبدترینِ خلق خود قرار داد. پس از اون شمر وی را به شهادت رساند. گفتنی است که نافع از یاران امام علی ـ علیه السلام ـ و از تربیت یافتگان مدرسه اون حضرت بود.
ـ کم کم شمار یاران امام کم و کم میشد. افراد باقی مانده که نمیتوانستند به جنگ رویاروی با دشمن بروند، تصمیم گرفتند تا کنار امامبمانند و تا نزد از شهادتشان، اجازه ندهند امام به شهادت برسد. آنان در اینباره به رقابت با یکدیگر میپرداختند (تنافسوا فی أن یقتلوا بین یدیه). دو برادر با نامهای عبدالله و عبدالرحمان فرزندان عزرهِ الغِفاری که شاهد اینشرایط بودند نزد امام آمدند، و اظهار کردند: دشمن نزدیک شده است؛ اجازه دهید ما نزد روی شما بجنگیم تا کشته شویم.
امام فرمود: مَرْحَبًابکم. خوارزمی گفتگوی این دو برادر را با امام طولانیتر آورده است. آنان با گریه نزد اون حضرت آمدند. امام فرمودند: برای چه میگریید. شما تا ساعتی دیگر نورچشمان خواهید بود. گفتند: ما برای خود گریه نمیکنیم؛ برای شما میگرییم که دشمن این گونه شما را در محاصره گرفته است. ابومخنف اینسخن پند آموز را برای دو نفر دیگر با نامهای سیف بن حارث هَمْدانی و مالک بنعبدالله بن سُرَیع تعریف کرده که عموزاده و از یک مادر بودند، تعریف کرده است. پس از سخن پند آموز گریه کردن و پاسخ امام، این دو کم سن، طبق شیوه عرب، درود خداحافظی دادند: السلام علیک یابن رسول خدا. حضرت پاسخ داد: و علیکماالسلام و رحمه خدا. آنان به میدان رفتند، و جنگیدند تا به شهادت رسیدند.
ـ ابن اعثم در اینجا از چند بدن از شهدای کربلا یاد کرده که در مآخذ دیگر شرح نبردشان نیامده است. از اون شمار یکی عمرو بن مطاع جُعْفی است که در فتوحاز جنگ، رجز و شهادتش یاد شده است. بلاذری و ابومخنف از او نامی به بین نیاوردهاند. همچنین ابن اعثم از یحیی بن سلیم مازنی یاد کرده که رجزی خواند و عازم جنگ شد تا به شهادت رسید. شهید دیگری که ابن اعثم از او یادکرده اما بلاذری و ابومخنف نامی از وی نیاوردهاند، قُره بن ابیقُره غِفاری است. از وی نیز رجزی تعریف شده و آمده است: فَقاتَل حتی قُتل. مورد دیگر، مالک بن انس باهلی است که وی نیز با رجز خوانی به سوی دشمن یورش برد و جنگید تا کشته شد.
بیتی از رجز وی جذاب است؛
آل علیّ شیعه الرّحمان
آل فراوان شیعه الشیطان
احتمال فراوان دارد که خواسته از مالک بن انس باهلی، شخصی با نام أنس بنحارث تنبلی یا باهلی باشد که روایتی از وی در منابع حدیثی سنی آمده واشاره به شهادت وی دنبال امام حسین ـ علیه السلام ـ شده است؛ روایت چنین است: عن الاشعث بن سحیم، عن أبیه، عن أنس بن حارث، قال: سمعت رسولالله (ص) یقول: انّ ابنی هذا یُقْتل بأرض العراق، فمن أدرکه منکم فلینصره،قال: فقتل أنس مع الحسین. انس بن حارث از رسول خدا تعریف میکند که اون حضرت فرمود: این فرزندم ـ یعنی حسین ـ در سرزمین عراق کشته میشود؛ هر کسی او را دریافت، حمایتش کند. راوی می افزاید: انس در کنار حسین ـعلیه السلام ـ کشته شد.
ـ یکی دیگر از شهدای کربلا حنظله بن أسعد شبامی عِجْلی است که خبر وی را طبری آورده است. وی نزد روی حسین به سو دشمن ایستاد و آیه هاعذاب مربوط به قوم عاد و ثمود را خواند و داد زد: یا قوم! لاتقتلوا حسینا،حسین را نکشید، «فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنْ افْتَرَی» آنگاه امام حسین ـ علیه السلام ـ بر او مهربانی فرستاد و فرمود: همین که آنان دعوت تو را ردکردند، مستحق عذاب گشتند. پس از اون درخواست اجازه مسافرت آخرت و پیوستن به یارانش را کرد که حضرت اجازه داد.
وی پس از درود بر امام حسین ـ علیه السلام ـ و شنیدن پاسخ اون حضرت راهی میدان شده، جنگید تا کشتهشد. بلاذری نزد از آوردن خبر شهادت عابس بن أبیشبیب شاکری [هَمْدانی] این نکته را یادآور شده است که هنگامی اصحاب باقی مانده مشاهده کردندنمیتوانند بر دشمن حمله برند و از امام حسین ـ علیه السلام ـ نگهداری کنند، از ایشان خواستند تا اجازه دهد نزد روی او بجنگند تا کشته شوند. عابس از این گروه بود.
وی نزد امام آمد و گفت که هیچ چیزی جز جانش ندارد که تقدیم کند. آنگاه با فعلیک السلام و خداحافظی با امام، راهی میدان شد. وی با شمشیر میجنگید و چون شجاع بود، کسی برابرش در نمیآمد. اندکی سپس، چندیننفر یکباره بر سر او ریختند و او را کشتند. شوذب که از غلامان آزاد شده همین خاندان شاکری بود، دنبال عابس به میدان آمد. ابتدا شوذب و سپس عابس به شهادت رسیدند.
عابس وقت رفتن برای علامت دادن صحّت ایمانش به امامحسین ـ علیه السلام ـ عرض کرد: أُشهد اللّه أنّی علی هَدْیک و هَدْی أبیک.ابومخنف میافزاید هنگامی به میدان رفت، دشمنان گفتند: شیر شیرها آمد؛ کسی به تنهایی به مواجهه با او نرود. عمر سعد گفت: او را سنگباران کنید. عابس کهچنین دید، زره و کلاهخودش را درآورد و به سوی دشمن تاخت. راوی میگوید: گاه دستههای دویست نفری از برابرش میگریختند. آنگاه از هر چند سو بر او یورش آوردند و او را کشتند، به گونهای که هنگامی کشته شد، سرش بین دستان چندین نفر بود و هر یک ادعا میکرد، وی او را کشته است.
ـ شماری دیگر از شهدای کربلا عبارتند از: بدر بن مغفل جعفی که خبر رجزخوانی و شهادت وی را بلاذری آورده است.بن معقل أصبحی که رجزالکدننیز رجزی خواند و به شهادت رسید. رجز وی علامت از موضع شیعیانه او دارد؛
انّی لمن ینکرنی ابن الکدن
انّی علی دین حُسین و حَسنویّ از غلامان آزاد شده ابوذر غفاری است که نزد روی چشمان امام حسین ـ علیه السلام ـ جنگید تا به شهات رسید. وی نیز در رجز خود نگهداری از آل محمد را هدف مبارزه خود خواند. وی باید شیعهای باشد که در مدرسه ابوذر غفاری آموزش یافته است. خبر جناده بن حارث انصاری را نیز ابن اعثم آورده و رجز او را که ضمن اون بر وفاداری خود در بیعتش با امام حسین ـ علیه السلام ـ یادمیکند، تعریف کرده است. فرزندش عمرو بن جناده نیز که پس از پدر به میدان رفت، رجزی طولانی خواند و جنگید تا به شهادت رسید.
رجز وی یک تحلیل تاریخی از شرایطی است که در تاریخ پیامبر خدا (ص) و پس از اون در مناسبت مؤمنان واقعی از مهاجر و انصار با قریش در تاریخ کفرشان از یک سوو تاریخ فسق و فجورشان از سوی دیگر، وجود داشته است. ابتدا از دشمنیقریش با انصار و مهاجرین یاد میکند و این که مهاجرین و سواران انصار، خون کفار را در عهد پیامبر (ص) ریختند. امروز هم باید خون فجار و اراذلیکه برای حمایت از قارونصفتان، قرآن را کناری قرار دادهاند، از نیزههای مؤمنان ریخته شود فجاری که به دنبال گرفتن انتقام بدر هستند. آنگاه سوگند میخورد که با تمام وجود و امکانات در برابر فساق بایستد. از طایفه جُعْفیان،حجاج بن مسروق جعفی در کنار امام حسین ـ علیه السلام ـ به شهادت رسید.
ـ چهار نفر یک جا شهید شدند و بنا به گفته ابومخنف، شهادت اینان در شروع نبردبوده است. این که خواسته از «اوّل قتال» چه زمانی است، محل تردید است. امابه هر روی ممکن است پس از تیراندازی عمومی دشمن و در شروع جنگ رویاروی باشد. بسا خواسته نبردی باشد که پس از نماز ظهر چهره داده که احتمال اون کم است. گفتنی است که در جریان شهادت اینان، عباس بن علی هنوز درمیدان جنگ آماده بوده است.
ابومخنف میگوید: عمر بن خالد صیداوی، جابربن حارث سلمانی، مجمّع بن عبدالله عائذی و سعد نوکر آزاد شده عمر بنخالد صیداوی، چهارنفری به سو دشمن یورش بردند. هنگامی درون قلب سپاهکوفه شدند، دشمن آنان را محاصره و از بقیه افراد امام حسین ـ علیه السلام ـ جدا کرد. در اینجا بود که عباس بن علی حمله کرده آنان را از محاصره درآورد، در حالی که مجروح بودند.
آخرین شهید سپاه امام حسین
در ادامه جنگ دشمن با شدت بخشیدن حمله بر آنان، این چهار نفر را در یکجا به شهادت رساند. به نوشته بلاذری آخرین کشته از سپاه امام، و حتی پس از شهادت امام، سوید بن عمرو خثعمی بود که مجروح افتاده بود؛ هنگامی شنید امام حسین ـ علیه السلام ـ به شهادت رسیده است، کاردی برداشت و با همان به جنگ با دشمن شتافت تا اون که دو نفر از کوفیان وی را به شهادت رساندند.
ـ شروع به جنگ از سوی اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ ، زمانی بود که از یاران کسی باقی نمانده بود. (فلم یزل أصحاب الحسین یُقاتلون و یُقْتلون حتیلم یبق معه غیر أهل بیته) اون گاه اهل بیت درون کارزار شده و شماری از آنان به شهادت رسیدند که رقم آنان را کمتر از شانزده نفر ننوشتهاند، و برخی از منابع نام بیش از بیست نفر را یاد کرده اند. فهرست این افراد به تعریف از محمد بن سعد(م ۲۳۰) خواهد آمد.
اسامی شهدای کربلا از خاندان رسول خدا
نحوه شهادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)
۱. عباس بن علی بن ابیطالب: وی که بعدها نسل و نوادگانش او را سقّا مینامیدند، مردی زیباچهره و بلند قد بود که هنگامی سوار اسب میشد،پایش به زمین میرسید. عباس پرچمدار سپاه امام حسین ـ علیه السلام ـ بود وآنچنان که امام باقر ـ علیه السلام ـ فرموده است قاتلان وی زید بن رقاد جَبنّی وحکیم بن طفیل سِنْبسی از قبیله طی بودند.
وی تاریخ شهادت ۳۴ سالداشت.شیخ سودمند نوشته است: هنگامی عباس فراوانی کشتههای یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ را دید، به برادران خود یعنی فرزندان امالبنین گفت: نزد بروید تا ببینم که برای خدا و رسولِ او پند و اندرز کردید. پس از اون دنبال حسین بن علی به سو فرات رفتند تا آب بردارند که سپاه عمر بن سعد سد آنان شدند. اینجا بود که یکی از کوفیان تیری رها کرد که به دهان امام حسین ـ علیه السلام ـ اصابت کرد.
امام با دست خود اون تیر را خارج کشیده، خونش را به آسمان پرتاب کرد و در حق دشمن نفرین کرد. در این وقت، دشمن عباس را محاصره و از امام حسین ـ علیه السلام ـ جدا کردند. عباس یک تنه میجنگید تا افتاد. زمانی که افتاد و به دلیل جراحات نتوانست حرکت کند، زید بن ورقاء وحکیم بن طفیل او را کشتند. بلاذری در جای دیگری میگوید: برخی برآنند که حرمله بن کاهل اسدی والبی، با کمک گروهی از سپاه، عباس بن علی بنابیطالب را کشته، بدنش را پایمال کردند (و تعاوروه)؛ اون گاه خردمند بن طفیلطائی لباس عباس را از تنش درآورد. همین حرمله تیری هم به امام حسین علیه السلام ـ رها کرد که به لباس اون حضرت اصابت کرد.
ابوالفرج اصفهانی به تعریف از امام جعفر راستگو ـ علیه السلام ـ مینویسد: مادر این چهار فرزندـ امالبنین ـ به بقیع میآمد و نالهها و گریههای سوزناکی سر میداد؛ به طوری که مردم دور و بر او گروه میکردند؛ حتی مروان بن حکم برای دید میآمد ودر کنار بقیه به ناله و ندبه او گوش فرا میداد. ابوالفرج خبری هم از قاتل عباستعریف کرده است که بعدها صورتش سیاه شده، میگفت: این پس از آنی بود که جوانی از بنی هاشم را که روی پیشانیش آثار سجود بوده، به کشتن رساند.
۲. جعفر بن علی بن ابیطالب: (فرزند امّ البنین نوزده ساله) توسط هانی بنثُبَیت حضرمی کشته شد. در روایت امام باقر ـ علیه السلام ـ آمده است کهخولی بن یزید اصبحی، قاتل جعفر بن علی بوده است.
۳. عبدالله بن علی بن ابیطالب: (فرزند امّ البنین و ۲۵ ساله) وی به دست هانیبن ثُبَیت حضرمی کشته شد. بلاذری نیز همین شخص را کشنده عبدالله بنعلی دانسته و اضافه است که وی سر او را آورده بود.
۴. عثمان بن علی بن ابیطالب: (فرزند امّ البنین). هنگامی به میدان رفت، ابتداخولی بن یزید تیری به او زد و سپس مردی از طایفه ابان بن دارم او راکشت.مادر هر چهار نفر قبل، امالبنین عامریه از آل وحید بود. دینوری با نشانه به این مطلب مینویسد: اینان از برابر امام حسین ـ علیه السلام ـ عبورکردند (یقونه بوجوههم و نحورهم) و سر و گردن را سپر بلای او قرار دادند.آنگاه هانی بن ثبیت بر عبدالله حمله کرده او را کشت. آنگاه بر جعفر حملهکرد، او را نیز کشت. [خولی] بن یزید اصبحی هم تیری به عثمان بن علی زد واو را کشت. سپس سر او را از تنش جدا کرده نزد ابن سعد آورد و جایزه خواست. ابن سعد گفت: از امیرت ـ یعنی ابن فراوان ـ بگیر. نوشتهاند: عثمان همچنان دور و بر امام حسین ـ علیه السلام ـ بوده، در نگهداری از او میجنگید و هرطرف که امام میرفت، او هم میرفت تا کشته شد.
۵. ابوبکر بن علی بن ابیطالب: ابن سعد از قاتل او یاد نکرده، اما دینوری نوشته است که وی با تیر عبدالله بن عقبه الغنویبه شهادت رسید. ابومخنف خبر کشته شدن وی را آورده اما اضافه است: و قد شُکّ فی قَتَله. از امام باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده است که وی به دست مردی از طایفه همدان کشته شد.
۶. محمد اصغر بن علی بن ابیطالب: وی نیز به دست مردی از طایفه ابان بندارم کشته شد. این خبر از امام باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده است.
نحوه شهادت حضرت علی اکبر(ع)
۷. علی اکبر: (فرزند املیلی و متولّد در تاریخ عثمان) بن حسین بن علی که توسط مره بن منقذ بن نعمان عبدی [عبدالقیس] کشته شد. ابومخنف، بلاذری و دینوری میگویند: نخستین کشته از اهل بیت، علی اکبر بود. ابن اعثم نخستین شهید را از این خاندان عبدالله بن مسلم بن عقیل دانسته است. ابن سعد مینویسد: مردی از اهل غذا، علی اکبر را صدا کرد. مادر علی اکبر، آمنهدختر ابومره فرزند عروه بن مسعود ثققی بود. مادر آمنه، دختر ابوسفیان بود.این مرد شامی به جهت خویشی علی اکبر با آلابیسفیان گفت: تو قرابتی بایزید داری. اگر بخواهی تو را امان میدهیم؛ هر کجا دوست داشتی میتوانی بروی. علی اکبر پاسخ داد: لقرابه رسول خدا (ص) کانت أولی أن تُرْعَی منقرابه أبیسفیان. آنگاه این رجز را خواند:
أنا علیُّ بن حُسَین بن علی
نحن و ربّ البیت أولی بالنبیّ
تاللّه لا یَحْکُم فینا ابن الدعّی
أضرب بالسّیف أُناظر عن أبی
تاللّه لا یحکم فینا ابنُ الدّعی
وی سپس به سوی دشمن رفت. (آشکار دست کم یک بار حمله کرد و نزد پدر بازگشت و مجددا حمله کرد) در این وقت مردی از عبدالقیس با نام مُرّه بنمنقِذ بن نعمان در حالی که علی اکبر نزدیک پدرش ایستاده بود بر او حمله کرد و ضربتی مقاوم بر وی درون آورد. امام حسین ـ علیه السلام ـ نزد فرزندش آمد و گفت: قتلوک یا بُنیّ! علی الدنیا بعدک العفا، ای فرزندم تو را کشتند. سپس ازتو خاک بر سر دنیا؛ آنگاه او را به خود چسباند تا اون که از دنیا رفت. با شهادت علی اکبر، زینب (س) سراسیمه از خیمه خارج آمد و داد میزد: وا أُخیّاه!یابن أُخیّاه! وی آمد تا خود را روی جنازه علی اکبر رها کرد.
امام حسین ـ علیهالسلام ـ دستش را گرفت و او را به خیمه بازگرداند. اون گاه به جوانانی که نزدیکش بودند فرمود: برادرتان را بردارید. آنان او را برداشته در برابر خیمهای که در مقابلش میجنگیدند، گذاشتند. مطالب فتوح تا اندازهای با منابع دیگر متفاوت است و سختیهایی دارد. هنگامی علی اکبر که به تعریف از وی هیجده ساله بوده، به میدان رفت، امام حسین ـ علیه السلام ـ سر بر آسمان برداشت و گفت: الّلهم أشْهِد علی هؤلاء القوم! فقد برز الیهم نوکر أشبه القوم خَلقًا و خُلقًا و مَنطقًا برسول خداّ. علی اکبر به میدان رفت، جنگید تا اون که شامیان از دست او به ناله و فغان آمدند.علی اکبر که جراحات فراوانی برداشته بود، به سوی پدر بازگشت و اظهار کرد: چندان تشنه است که نزدیک است از تشنگی بمیرد! امام حسین ـ علیه السلام ـ گریه کرد و فرمود: عزیزم! قدری دیگر بجنگ؛ به زودی از دست جدّت بی نیاز خواهی شد. علی اکبر حمله کرد تا کشته شد.
۸ . عبداللّه بن الحسن بن علی ـ علیه السلام ـ : مادر وی دختر سلیل بن عبدالله(برادر جریر بن عبدالله بجلی) بود. به تعریف از امام باقر ـ علیه السلام ـ قاتل وی حرمله بن کاهل اسدی بوده است. ابن اعثم از رجز و شهادت او یاد کرده است؛
ان تُنْکرونی فأنَا فَرْع الحسن
سِبْطُ النبیّ المصطفی و المؤتمن
۹ . جعفر بن حسین بن علی.
۱۰ . ابوبکر بن الحسن بن علی: دو نفر اخیر به دست عبدالله بن عُقْبه الغنوی کشته شدند. روایت امام باقر ـ علیه السلام ـ در باره ابوبکر بن حسن نیز چنین است. عُمَری نسّابه، عالم قرن پنجم نوشته است که ابوبکر کنیه عبدالله بنحسن بوده که در کربلا کشته شد و خونش در بنی غنی است و حسین بن علی ـ علیه السلام ـ سکینه را به عقد وی درآورده بود.
۱۱ . عبدالله بن حسین: (فرزند رباب دختر امرؤالقیس) توسط حرمله تنبلی از طایفه بنیاسد کشته شد. ابن سعد در جای دیگری در باره عبدالله نوشته است: کودکی از کودکان حسین دوید تا اون که در دامان امام حسین ـ علیهالسلام ـ نشست؛ در این وقت مردی تیری رها کرد که به گلوی او اصابت کرد و او را کشت. در این وقت حسین گفت: الّلهم انّ کنْتَ بازداشتْتَ عنّا النّصر،فاجعَلْ ذلک لما هو خیر فی العاقبه و انْتَقِم لنا من القوم الظّالمین.
بلاذری هم از عبدالله بن حسین یاد کرده است که حرمله بن کاهل والبی تیریبر او رها کرد و او را کشت. ابومخنف مینویسد: زمانی که حسین بن علی نشست (و نتوانست روی پا بایستد و جنگ کند) کودکی به سو وی آمد و روی زانوی اون حضرت نشست که گویند عبدالله بن حسین بوده است. ابومخنف میگوید: عقبه بن بشیر اسدی به من گفت: امام باقر ـ علیه السلام ـ به من فرمود: یک خون از ما در بین شما بنی اسد هست. من گفتم: خدای شما را مهربانی کند، گناه من چیست؟ و اون خون کدام است؟
امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: کودکی از حسین به سوی او آمد و در دامن او نشست؛ در همان حال یکی از شما بنیاسد تیری رها کرد و او را کشت. امام حسین ـ علیه السلام ـ خون را گرفت و هنگامی دستش پر شد، اون را به آسمان پرتاب کرد و گفت: خدایا اگر نصرت خود را بر ما نفرستادی این را در جایی که خیر است قرار ده و انتقام ما را از ستمکاران بگیر.
ابن سعد جای دیگری از فرزند سه ساله امام حسین ـ علیه السلام ـ یاد میکند که در جریان تیرباران عمومی دشمن به سو امام حسین ـ علیه السلام ـ میآمد، و اون گاه که تیرها از چپ وراست حضرت رد میشد، تیری به اینکودک اصابت کرد. کسی که تیر زد عقبه بن بشر اسدی بود.
به احتمال آنچه درباره عبدالله بن حسین گفته شده، مربوط به کودکی از امامحسین ـ علیه السلام ـ است که در برخی از منابع، همان علیّ بن الحسینالاصغر است که بین شیعیان به همین نام شهرت دارد. اما نقلی که در بین شیعه رایج است، از فتوح ابن اعثم گرفته شده و در مآخذ قدیمی دیگر نیامده است.
نحوه شهادت حضرت علی اصغر(ع)
ابن اعثم مینویسد: در این وقت برای حسین کسی نماند جز یک بچه هفت ساله و بچه شیرخوار دیگر. امام حسین ـ علیه السلام ـ نزدیک خیمه آمد و گفت: این کودک را به من بدهید تا با او وداع کنم. بچه را گرفت، او را بوسید و گفت: ای فرزندم! وای بر این مردم، هنگامی که در قیامت، خصم آنان محمد باشد.
در این وقت تیری زدند که به گلوی علی اصغر خورد. امام حسین ـ علیهالسلام ـ از اسب پایین آمد؛ با شمشیر خود جایی را حفر کرده، بر او نمازخواند و دفنش کرد. سپس ایستاد و اشعاری خواند که هفده بیت است! یعقوبی نشانهای اجمالی به این رخداد دارد. وی مینویسد: طفلی را که همان ساعت متولد شده بود! به دست امام حسین ـ علیه السلام ـ دادند تا در گوش او اذان بگوید.
در همان حال تیری آمد و در گلوی اون بچه فرو رفت. امام حسین ـ علیهالسلام ـ تیر را درآورد و گفت: واللّه لانت أکرم علی اللّه من النّاقه؛ به خداسوگند ارزش تو از ناقه (صالح) زیادتر است. در ارشاد شیخ سودمند در این باره مطلبی نیامده است. عمری نسابه، عالم علوی نسب شناس قرن پنجم هجری نیز دو علی برای امام حسین ـ علیه السلام ـ میشناسد. علی اکبر که در طف به شهادت رسید و علی اصغر یعنی امام سجاد ـ علیه السلام ـ که زنده ماند.
به هر روی، این که عبدالله بن الحسین، یعنی همان که به گفته مورخان در دامان پدر در کربلا توسط حرمله تیر خورد و به شهادت رسید، همان علی اصغر باشد، کاملا محتمل است؛ به مخصوص که نامگذاری به «علی» بیش از اون که نام کودک باشد، برای تیمّن و تبرّک به نام جدشان بود که برای فرزندان بکار میرفت و همزمان میتوانست نام عبدالله را نیز داشته باشد. البته این یک احتمال است. شیخ سودمند از عبدالله بن حسن بن علی یاد کرده است که در وقت تنهایی امام حسین ـ علیه السلام ـ به سوی اون حضرت دوید. امام حسین ـ علیهالسلام ـ از زینب (س) خواست تا او را دید دارد؛ اما کودک گفت که از عمویش جدا نمیشود.
هنگامی ابجر بن کعب خواست شمشیری به امام بزند، کودک دستش را بالا آورد. شمشیر به دستش خورده، قطع شده و به پوست آویزان شد. این روایت در لهوف نیز آمده و در تصریح شده است که حرمله او را که در دامان عمویش نشسته بود، با تیر زد. در بازدید ناحیه مقدسه هم آمده است: السلام علی عبداللّه بن الحسن الزّکی لعن خدا قاتله و رامیه حَرْمله بن کاهلالاسدی. آیا ممکن است عبدالله بن حسین، همان عبدالله بن حسن باشد؟ در رساله فضیل رسان ـ از اصحاب امام باقر و راستگو ۸ ـ که فهرست شهدای کربلاست از عبدالله بن الحسین و عبدالله بن الحسن هر دو یاد شده است.
نحوه شهادت حضرت قاسم فرزند امام حسن(ع)
۱۲ . قاسم بن حسن: وی توسط سعید بن عمرو ازْدی کشته شد. ابن سعد مینویسد: این بچه در حالی که پیراهنی پوشیده بود و کفشی بر پا داشت که طناب لنگه چپ اون پاره شده و به پایش آویزان بود، به میدان آمد. عمرو بن سعیدازدی[!] بر او ضربتی زد که وی افتاد و در همان حال عمویش را صدا زد. امامحسین ـ علیه السلام ـ بر عمرو حمله کرد و عمرو که دستش را بالا آورده بود تا از خود نگهداری کند، دستش از مرفق قطع شد.
در این بین، کوفیان برای نجات عمرو حمله آوردند که در دلیل این حمله و فشار عمرو زیر دست و پای اسبان کشته شد. امام حسین ـ علیه السلام ـ بالای سر قاسم ایستاد و گفت: عزّ علیعمِّک أن تدعوه فلایُجیبک، أو یُجیبک فلا یَنْفعک. بر عمویت دشوار است که او را صدا بزنی و نتواند پاسخت را بدهد، یا اگر پاسخ دهد، سودی برای تو نداشته باشد. اون گاه امام حسین ـ علیه السلام ـ دستور داد تا قاسم را به خیمهآورده، نزد بدن علی اکبر گذاشتند.
ابومخنف شرح شهادت قاسم را از آسیبحُمَید بن مُسلم اَزْدی، مفصّلتر آورده است: نوجوانی به میدان آمد، صورتش چون ماه؛ در دستش شمشیر، پیراهن بر بدن و کفشی که طناب تای چپش دوباره بود،بر پا داشت. عمرو بن سعد بن نفیل گفت: من به او حمله میکنم.
حُمَید گوید: به او گفتم: سبحان خدا! برای چی تو؛ کسانی هستند که از تو کفایت میکنند. گفت: بهخدا به او حمله میکنم. وی حمله کرده، شمشیری بر سر اون نوجوان نواخت.نوکر با شکل به زمین افتاد و عمویش را صدا کرد. حسین همانند شیری خود را بالین او رساند. اون حضرت ضربتی حواله عمرو کرد و زمانی که عمرو دستش را جلوی شمشیر گرفت، از مرفق قطع شد.
فریادی کشید و کوفیان آمدند تا او را از دست امام حسین ـ علیه السلام ـ نجات دهند که در اون حیص وبیص زیر پای اسبان کشته شد. حسین بر بالین اون نوجوان آمد، در حالی که پاهایش را تکان میداد و روی زمین میکشید. امام حسین ـ علیه السلام ـ گفت: دور باشند از مهربانی خدا مردمانی که تو را کشتند. در قیامت کسی جز جدّ تو خصم آنان نخواهد بود.
سپس گفت: عزّ واللّه علی عمّک أن تدعوه فلایُجیبک أویُجیبک ثم لایَنفعک. اون گاه وی را در بغل گرفت و سینه او را به سینهاش چسباند. سپس وی را آورد و نزد فرزندش علی اکبر و دیگر کشتههایی که از اهل بیتش در آنجا بودند، گذاشت. پرسیدم: این نوجوان که بود؟ گفتند: قاسمبن حسن بن علی بن ابیطالب.
۱۳ . عون بن عبدالله بن جعفر: توسط عبدالله بن قُطْبه الطائی کشته شد. بلاذری هم میگوید که عون توسط عبدالله بن قطبه کشته شد. دینوری از عدی [عون] ابن عبدالله بن جعفر یاد کرده که به دست عمرو بن نهشل کشته شده است. مادر عون بنا به نقلی «جمّانه» دختر مسیب بن نجبه فزاری و بنا به تعریف دیگر، زینب دختر علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ بوده است.
۱۴ . محمد بن عبدالله بن جعفر: توسط عامر بن نهشل تمیمی کشته شد.
ابن سعد میگوید: دو فرزند عبدالله بن جعفر به همسر عبدالله بن قطبه الطائی پناه بردند، در حالی که بالغ نبودند. عمر بن سعد اعلام کرده بود: هر کس سریبیاورد هزار درهم خواهد گرفت. عبدالله بن قطبه به منزل رفت. همسرش بهاو گفت: دو کودک به ما پناه آوردهاند، دوست داری منت بر آنان بگذاری و آنان را به مدینه به خانوادهشان بسپاری؟ گفت: آری به من نشانشان ده.
هنگامی آنان را دید، سرشان را از تنشان جدا کرد و سرها را نزد عبیدالله برد که چیزی به او نداد (و به روایت بلاذری حتی دستور تخریب کردن خانهاش را هم داد!) اینهمان حکایتی است که شیخ صدوق برای فرزندان مسلم بن عقیل روایت کردهاست. بلاذری هم به روایتی دیگر به اختصار در دو خط خبر این دو کودک راکه آنان را از عبدالله بن جعفر دانسته، همانند آنچه ابن سعد آورده، شرح کرده است.
۱۵ . مسلم بن عقیل بن ابیطالب: نماینده امام حسین ـ علیه السلام ـ در کوفه کهبه دستور عبیدالله بن فراوان در هشتم ذی حجه سال ۶۰ کشته شد.
۱۶ . جعفر بن عقیل: توسط بشر بن حَوَط همدانی یا عروه بن عبدالله خثعمی کشته شد. بلاذری نفر دوم را قاتل جعفر دانسته، و دینوری هم مینویسد: عبدالله بن عروه خثعمی با تیری او را کشت. روایت امام باقر ـ علیه السلام ـ نیز چنین است.
۱۷ . عبدالرحمان بن عقیل توسط عثمان بن خالد بن زندانی جهنی و بِشْر [بشیر] بن حَوَط قایضی کشته شد. در انساب نام قاتل، نشر بن شوط عثمانی ضبطشده است!
۱۸ . عبدالله اکبر بن عقیل به دست عمرو بن سحر الصّدائی کشته شد. مدائنی قاتل او را عثمان بن خالد جهنی و مردی از همدان دانسته است.
۱۹ . عبدالله بن مسلم بن عقیل: توسط عمرو بن سحر (صبیح) الصّدائی یا اسیدبن مالک حضرمی کشته شد. این سخن ابن سعد است. در حالی که بلاذری ودینوری نوشتهاند: عمرو بن صبیح الصیداوی (به تفاوت نام پدر و لقب او توجه کنید) او را با تیر زد و پس از اون مردم کوفه بر سر عبدالله ریخته وی را کشتند.
ابومخنف پس از خبر شهادت علی اکبر مینویسد: عمرو بن صبیح صدائی عبدالله بن مسلم را با تیر زد، به گونهای که دستش با تیر به صورتش چسبید. پس از اون تیر دیگری بر قلب او زد. بلاذری از رقاد الجنبی یاد کرده است که بعدها میگفت: یکی از جوانان آل حسین را چنان تیری زدم که همان طور که دستش روی صورتش بود، دستش به صورتش چسبید و پس از خارج کشیدهشدن تیر، هنوز نوک تیر یعنی پیکان اون در صورتش باقی مانده بود.
۲۰ . محمد بن ابیسعید بن عقیل توسط لَقیط بن یاسر جُهَنی کشته شد. دینوری نام او را محمد بن عقیل بن ابیطالب یاد میکند که لقیط بن ناشر جُهَنی با تیر او را کشته است.
۲۱ . مردی از آل ابولهب و طبعا هاشمی که نامش روشن نشد.
۲۲ . ابوالهیّاج از نوادگان ابوسفیان بنحارث بنعبدالمطّلب که شاعر هم بوده در کربلا به شهادت رسیده است.
۲۳ . سلیمان نوکر آزاد شده امام حسین ـ علیه السلام ـ که به دست سلیمان بنعوف حضرمی کشته شد. نزد از این گذشت که وی حامل نامه امام به شیعیان بصره بود، و در آنجا به دستور ابن فراوان کشته شد.
۲۴ . مَنْجح (یا مُنْجح) نوکر آزاد شده امام حسین ـ علیه السلام .
۲۵ . عبدالله بن بُقْطر برادر رضاعی امام حسین ـ علیه السلام ـ که در کوفه از بالا قصر به پایین افکنده شد و به شهادت رسید.
تا اینجا نام افرادی بود که ابن سعد یاد کرده بود. اما برخی نامهای دیگر:
۲۶ . عبیدالله بن عبدالله بن جعفر: ابوالفرج اصفهانی به تعریف از نسابه سرشناسیحیی بن حسن علوی میگوید: وی نیز در طف دنبال امام حسین ـ علیها السلام ـ به شهادت رسید.
۲۷ . محمد بن مسلم بن عقیل: بنا به روایت ابوالفرج، به تعریف از امام باقر ـ علیهالسلام ـ قاتل وی ابوجرهم اَزْدی و لقیط بن ایاس جهنیبودهاند.
۲۸ . علی بن عقیل بن ابیطالب: ابوالفرج روایتی در باره شهادت وی در کربلاآورده است. وی در جای دیگری، به تعریف از محمد بن علی بن حمزه، خبری درباره کشته شدن ابراهیم بن علی بن ابیطالب در کربلا آورده و اضافه است که در هیچ کتاب نسبی یادی از او نیافته است.
۲۹ . عبیدالله بن علی بن ابیطالب: فرماندار بن خیاط به تعریف از «ابوالحسن» آورده که وی با امام حسین ـ علیه السلام ـ در کربلا شهید شد. مادر وی، رباب دختر امریء القیس بوده است. گفته شده که این سخن خطاست، زیرا وی در یوم المذار به دست اصحاب مختار کشته شد!
۳۰ . ابوبکر بن القاسم بن حسین بن علی: فرماندار بن خیاط وی را نیز در جمله کشتگان کربلا دانسته است.
برای تطبیق و نقد فیلم رستاخیز، واجب است که به بررسی دقیق اتفاق عاشورا بپردازیم تا بتوانیم تحلیل صحیح و دقیقی انجام دهیم.
طبق محاسبه مرحوم پزشک احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» اتفاق کربلا بهحساب گاهشماری شمسی، در تاریخ ۲۱ مهر سال ۵۹ ه.ش بوده است. تاریخ شمسی هم همانند تاریخ قمری نیست که زمان روز تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید پابرجا است و میشود با درآوردن زمان شرعی شهر کربلا در این تاریخ سخنهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. ما زمان شرعی روز ۲۱ مهر به کنار آسمان کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳+- دقیقه اختلاف میتواند داشته باشد) را استخراج کردهایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعتها تنظیم کردهایم.
جزئیات دقیق اتفاق کربلا
۵:۴۷ اذان سحر: امام علیهالسلام سپس از نماز سحر برای اصحابش سخنرانی کرد. اونها را به حوصله و جهاد دعوت کرد؛ و سپس دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب… خدایا تو ناظر من هستی در هر پیشامد ناگواری»
اونسو نماز را به امامت عمر سعد خواند و سپس از نماز سحر به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود ساعت ۶ سحر : امام حسین (ع) دستور داد تا دور و بر خیمهها خندق بکنند و اون را با تیغ و بوتهها پر کنند تا سپس اون را آتش بزنند و سد از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
۷:۰۶ طلوع آفتاب : کمی سپس از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا خوب تر دیده شود. روباه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای اونها خطبهای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشتهاند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرارداد و از حجارین ابجر و شبث ربعی سوال کرد که مگر اونها او را دعوت نکردهاند؟ اونها انکار کردند. امام نامههایشان را بهسو اونها پرتاب و خدا را سپاس کرد که حجت را بر اونها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) سوال کرد برای چی حکم ابن فراوان را نمیپذیرید و اونها را از ننگ مواجهه با پسر پیامبر نمیرهانید؟ اینجا امام اون جمله معروفشان را فرمودند: «الا و ان الدعی بن الدعی، قد رکز بین اثنین: بین السله و الذله و هیهات منا الذله… فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما چیدن است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیده است.
حدود ساعت ۸ سحر : سپس از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب اون حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآنخوان) های کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب و کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
سپس از سخنان زهیر و بریر، امام داد سرشناس «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چندنفری وابسته تردید شدند؛ ازجمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که درگذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود ساعت ۹ سحر: روز بهوقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که برای چی اینقدر تعلل میکند؟ عمر سعد سرانجام رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سو سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش داد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» سپس از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی باهم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که تدبیرای جز پذیرش اون نیست. مهیا شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیرباران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمیدانیم. تعداد کشتگان تیراندازی. با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکرشده.)
حدود ساعت ۱۰ : سپس از تیراندازی یسار نوکر زیادین آبیه و تندرست نوکر این فراوان از لشکر کوفه برای جنگ بدنبهبدن ابتدای جنگ خارج آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه جنگ خواست. امام حسین (ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشندهای باشی» عبدالله اون دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعدازاین جنگ بدنبهبدن، حمله سراسری سپاه امام حسین (ع) انجام شد؛ امام حبیب و یارانش در برابر او مقاومت کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام (ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت سپس از عقبنشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که مجدد سپاه امام (ع) را تیرباران کردند و درآن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام (ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح اون نفرات را ۵۰ نفر و این شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است.
اولین شهید کربلا
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر رها کرد که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام (ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام (ع) حمله کنند زهیر و ۱۰ نفر به اونها حمله کردند.
حدود ساعت ۱۱ : بعدازاین جملات امام دستور تکتک به میدان رفتن را داد. اصحاب باهم قرار گذاشتند تازندهاند. نگذارند کسی از بنیهاشم به میدان برود. انگار برای کشته شدن باهم مسابقه داشتند. برخی «در مقابل دید امام (ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد. پیرمرد زاهد بربر بود. مسلم بن عوسجه سپس از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم سفارشهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین (ع) را علامت داد و گفت: «سفارش من این مرد است.» یکبار هفت نفر از اصحاب امام (ع) در محاصره واقع شدند. حضرت عباس (ع) محاصره اونها را شکست و نجاتشان داد.
نحوه شهادت حبیب بن مظاهر
۱۲:۵۰ اذان ظهر : حبیب بن مظاهر وقت اذان ظهر شهید شد. چونکه نوشتهاند امام (ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره کند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر صلی خدا علیه و آله و سلم قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما دوستانش به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام (ع) از شهادت حبیب متأثر شده و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را بهحساب تو میگذارم.»
حدود ساعت ۱۳ : ۳۰ نفر از اصحاب امام (ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعدازآن ساعت شهید شدند؛ ازجمله زهیر و حر.
سپس از کشته شدن اصحاب نوبت به بنیهاشم رسید. اولین نفر علیاکبر پسر امام حسین (ع) بود البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنیهاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنیهاشم خوانده است و بر بنی هاشم گران آمد. دستهجمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام اونها را یواش کرد. فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ حوصله کنید به خدا پسازاین هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
کشته شدن مردان بنی هاشم
حدود ساعت ۱۴ : ۲۸نفر از مردان بنیهاشم کشته شدند: ۷ برادر امام حسین (ع)، ۳ پسر از امام حسن (ع) ۲ پسر امام حسین (ع)، ۲ نوه جعفر بن ابیطالب، ۹ نفر آل عقیل و بقیه از نوادگان باقی عموهای پیامبر. یکی از کشتگان نوه ابولهب بود.
گریه حضرت امام حسین سپس از شهادت حضرت عباس
سرانجام امام حسین (ع) و حضرت عباس تنها ماندند. عزم کردند تا دونفری به قلب دشمن بزنند و آخرین سواری را باهم انجام بدهند. دشمن بین دو برادر فاصله رها کرد. عباس دلاور در محاصره کشته شد. پس از شهادت حضرت عباس (ع)، امام (ع) برای دومین بار سپس از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «الآن دیگر پشتم شکست.»
بازگشت امام حسین به خیمه ها برای وداع با اهل بیت
حدود ۱۵ : امام (ع) بهسو خیمهها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پارهپاره کرد و پوشید تا بعداً در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. وقت وداع با اهلبیت، کودک شیرخواره او (یعقوبی میگوید: در همان روز به دنیا آمده بود اما بقیه چنین نمیگویند) توسط تیر حرمله کشته شد. امام (ع) رو به آسمان کرد و فرمود: «خدایا اگر نصرتت را از ما افسوس کردی. این را در مقابل چیزی قرار بده که برای ما خوب تر است»
نحوه شهادت امام حسین (ع) در کربلا
امام (ع) به میدان رفت اما کمتر کسی آماده به مواجهه با ایشان میشد. برخی تیر میانداختند و برخی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مواجهه امام (ع) آمدند. سپس از شهادت امام (ع) بر جسم مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴ زخم شمشیر شمرده شد.
امام (ع) در آستانه مهاجرت بود اما کسی جرئت نمیکرد به سو ایشان برود. اهل مرقد از صدای ذوالجناح متوجه شده و خارج دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به سو امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام برای سومین بار ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
۱۶:۰۶ اذان عصر : وقت شهادت امام (ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به تعریف از وقایعنگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: «به خدا هیچ وقت شکستهای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشتهشده باشند و چون او محکم و قلب یواش باشد…» گوید در این حال بود که زینب (س) دختر فاطمه بهسو وی آمد. درحالیکه میگفت: «کاش آسمان به زمین میافتاد.» زینب (س) به عمر سعد خطاب کرد: «ای عمر! اباعبدالله را میکشند و تو دید میکنی؟» گوید: اشکهای عمر را میبینم که بر دو گونه و ریشش جاری بود؛ و روی از زینب بگردانید. حمید بن مسلم گوید شنیدمش که میگفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من، بر شما خشم آرد.» گوید: آنگاه شمر بین کسان بانک زد که «وای شما چشم به راه چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند. بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه را فروبرد…»
حدود ۱۷؛ سپس از شهادت امام (ع) عدهای لباسهای اون حضرت را غارت میکنند. تمام این افراد بعداً به مرضهای بدون معالجه وابسته شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین (ع) و همراهانش شروع میشود. عمر سعد ساعتی سپس دستور توقف غارت را داد و حتی پاسبانی برای خیمهها گذاشت.
یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن مطاع سپس از شهادت امام به کربلا میرسد. برای نگهداری از مرقد امام میجنگد و کشته میشود.
ابتدا سر را به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن فراوان ببرد. سپس به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب میدوانند تا استخوانهایشان هم عقل شود.
۱۸:۴۹ اذان مغرب: کشتگان لشگر کوفه را جمع میکنند. تعداد این افراد ۸۸ نفر است.
قصـه اینطور تمام میشود که درحالیکه عمر سعد دستور مردم نماز مغرب را میداده سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چراکه من بهترین مردمان را کشتهام!»
تعداد شهدای اتفاق کربلا چندنفر بودند؟
سرشناس است که در کربلا ۷۲ نفر شهید شدهاند. این رقم معمولاً وقت خواندن مقاتل با اعداد و اسامی موجود در متن نوع درنمیآید؛ مثلاً دیدیم که ۵۰ نفر در حمله اول شهید شدهاند، ۲۸ نفر هم از بنیهاشم، بهعلاوه بریر و مسلم و حبیب و سعید و حر و زهیر. همینها جمعش زیادتر از ۷۲ است. برخی تواریخ کهنه هم اعداد دیگری دارند. مثلاً مسعودی تعداد شهدا را ۸۷ نفر میگوید (مروج الذهب)، یعقوبی ۱۰۵ نفر (تاریخ یعقوبی) و بلاذری ۱۰۰ مرد میگوید (مجمع الانساب).
یکراه این است که بیاییم و تمام اسامی ذکرشده در منابع را کنار هم بگذاریم. نخستین بار این کار را کسی در قرن سوم انجام داد که در اون ۱۰۸ اسم فهرست شده. کسی به اسم فضیل بن زبیر، رسالهای نوشت با عنوان: «تسمیه من قُتِل مع الحسین بن علی (ع)» محققان جدید، این رقم را تا ۱۲۰ اسم رساندهاند. الآن برگردید به اون خبر کشته شدن حدود ۵۰ نفر از اصحاب در حمله اول. ۱۲۰، جمع همین عدد و ۷۲ است. پس ممکن است رقم ۷۲، شمار شهدایی باشد که سپس از حمله و تیرباران اول به شهادت رسیدهاند و جنگشان بهیادماندنیتر بوده.
احتمال دیگر، توجه به این خبر است که عمر سعد هنگامی در روز ۱۲ محرم لشگر خود و اسرا را از کربلا حرکت داد، دستور داد ۷۲ سر را به نیزه بکنند بیاورند. قاعدتاً در اینجا هم کوفیان سرهای افراد سرشناس و معروف را با خود آوردهاند و سرهای افراد غیر معروف برایشان ارزش نمایشی نداشته است.
احتمال سوم به خاصیت خود عدد ۷۲ برمیگردد. این عدد، از گذشتهالایام علامت کثرت بوده. حافظ میگوید: «جنگ ۷۲ ملت همه را عذر بنه». یا حدیثی متواتر هست که پیامبر (ص) فرمود: «امتش ۷۲ فرقه میشوند که فقط یک فرقه از اونها ناجیه هستند.» شاید یک دلیل تأکید بر عدد ۷۲ شهید هم همین باشد.
[ad_2]