فرهنگ و رسوم شگفت آور این کشورها شوکه تان می کند!

[ad_1]

در این مقاله قرار است برای سردرآوردن از تفاوت‌های فرهنگی در رسوم و رفتارهای اجتماعی، پای صحبت کسانی بنشینیم که در کشوری جز سرزمین مادریشان تجربه زندگی دارند.

به شرح وقت سحر به تعریف از برترین ها؛ اگر خودتان اهل مسافرت کردن باشید یا تابحال پای صحبت چنین افرادی نشسته باشید حتما درباره تفاوت‌های فرهنگیِ ملت‌های مختلف، قصـه‌های جالبی دیده یا شنیده‌اید.

این مقاله هم همانند بسیاری دیگر از مقاله‌های این سبکی، با طرح یک سوال در یکی از شبکه‌های اجتماعی شروع شده و قرار است دنبال هم برخی از جذاب‌ترین پاسخ‌های کاربران به این سوال را مطالعه کنیم.

سوال این مقاله که از تقدیر فراوان زود فراوان هم محبوب شد از این قرار است:”تماشاگر کدام انس رفتاری، شیوه و سنت یا اعتقاد عامیانه در کشوری بیگانه بوده‌اید که در تضادِ با فرهنگ خودتان بود و اون را یک شوک فرهنگی به حساب می‌آورید؟”

مظلوم همانند بچه‌های کار/ هندوستان

راستش را بخواهید من شاهد موضوعی که قرار است برایتان تعریف کنم نبوده‌ام و یکی از دوستان نزدیک من اون را با چهره‌ای بهت‌زده برایم روایت کرده است. او چند وقت نزد برای موضوعی مرتبط با کارش به هندوستان رفته بود و ظاهرا از تعداد فراوانِ کودکانی که یک یا چند عضو بدنشان را از دست داده و به گدایی مشغول بودند تعجب کرده بود.

دوستم ادامه داد که هنگامی درباره تعداد فراوان کودکانی که مثلا یک چشم یا یک دست یا یک پا نداشتند از راننده بومی سوال کرده، پاسخ فراوان زیاد ناراحت کننده بود. راننده محلی توضیح داد که پدر و مادرِ این کودکان برای اینکه مظلوم‌تر به نظر برسند و خوب تر حس ترحم توریست‌ها را بربی‌انگیزند، چنین بلایی سر اون‌ها می‌آورند و تنها برای اندکی حقوق زیادتر کودک بخت برگشته را برای همیشه وابسته معلولیت می‌کنند.

می‌شود ما هم با شما غذا بخوریم؟/ چین

پدر و مادر من اهل چین هستند اما من در اروپا متولد و عظیم شده‌ام و چند سال نزد برای دید و بازدید دنبال خانواده‌ام به چین مسافرت کردیم. در یکی از روزهای این مسافرت من به دنبال مادربزرگم مشغول تفریح در خیابان‌های یکی از شهرهای چین بودیم و چون اندکی از وقت ناهار قبل بود کم‌کم داشت گرسنه‌مان می‌شد.

من و مادربزرگم از کنار خانواده‌ای که در پارک مشغول مهیا کردن غذایشان بودند گذشتیم و مادربزرگم جلوی چشمان متعجب من به سو اون‌ها رفت. پس از کمی صحبت و پرداخت مبلغی کم به اون‌ها، مادربزرگم من را صدا زد و گفت که قرار است در کنار این خانواده غریبه ناهار بخوریم. می‌توانید مجسم کنید که اون ناهار برای من عظیم شده در اروپا چقدر شگفت آور گذشت.

خواهش می‌کنم اجازه دهید رفع زحمت کنیم!/ ونزوئلا

پدر و مادر من کانادایی هستند و حتما می‌دانید کانادایی‌ها به مودب بودن سرشناس هستند. چند وقت قبل اون‌ها یکی از همسایه‌هایشان که اهل ونزوئلا بودند را برای غذا به خانه‌شان دعوت کردند و یک سوءتفاهم فرهنگی ممکن بود کار را به جاهای باریک بکشاند. همه‌چیز از اون‌جایی شروع شد که پس از صرف غذا و گذشت چند ساعت از شروع مهمانی، انگار همسایه‌های اهل ونزوئلا تصمیم به خانه رفتن نداشتند.

پدرِ مودب من در نهایت هنگامی چند ساعتی از ساعت خوابشان هم قبل بود با خندیدن مهمانان را تا نزدیکی درِ خانه نزد برد اما مشکل اینجا بود که اون‌ها میلی برای دوباره کردن در از خود علامت نمی‌دانند. هنگامی سرانجام پدر من با کلی عذرخواهی از اون‌ها سوال کرد که برای چی به خانه‌شان نمی‌روند، مهمانان ونزوئلایی پاسخ دادند:”شما برای چی اجازه نمی‌دهید که ما به خانه‌مان برویم.”

خانواده من بعدها فهمید که ظاهرا در ونزوئلا رسمی درباره دعوتِ مهمان به خانه وجود دارد و فراوان هم سفت و مقاوم اجرا می‌شود. بر پایه فرهنگ مردم ونزوئلا اگر شما توسط میزبانی به خانه‌اش دعوت شدید حتما در وقت خداحافظی میزبان باید در را برای شما دوباره کند و اگر خودتان به سو در بروید، توهین بزرگی به میزبانتان کرده‌اید.

کوچه‌های پاکیزه و مرتب/ کرواسی

البته من این شیوه را در شهرهای کوچک و روستاهای کرواسی دیدم و نمی‌دانم آیا در شهرهای عظیم هم رعایت می‌شود یا نه اما چیزی که در زمان اقامتم در این سرزمین فراوان برایم جذاب بود شیوهِ مردم کرواسی در پاکیزه کردن و پاکیزه نگه‌داشتن قسمت‌هایی از کوچه است که هم‌جوار منزلشان قرار دارد.

حتم دارم از تماشای این کوچه‌های پاکیزه خوشی خواهید برد برای چی که مردمِ این سرزمین خود را موظف می‌دانند در تاریخ پاکیزه کردن منزلشان، قسمت‌هایی از کوچه را هم پاکیزه کنند.

گارسون‌های کم سخن/ اسپانیا

این داستان برای من که آدمِ درونگرایی هستم فراوان خوشی‌قسمت بود. در آمریکا وِیتر به نزد شما می‌آید و پس از معرفی خودش و خوشامدگویی ممکن است چند دقیقه‌ای هم با شما گپ بزند اما خوشبختانه در اسپانیا چنین خبری نیست.

در تمام زمان اقامتم در اسپانیا فقط در موارد معدودی صدای گارسونِ رستوران را شنیدم و در اون موارد هم فقط جمله “توصیه بده” به گوشم خورد. این داستان صرف غذا در رستوران را برای من فراوان دلپذیرتر کرده بود.

رفتار دوستانه با غریبه‌ها/ آمریکا

در آمریکا هر مغازه‌دار یا رهگذری ممکن است با شما گپ بزند و این داستان برای منِ اروپایی هم شگفت آور و هم جذاب بود. مالک سوپرمارکت ممکن است بدون اینکه سوالی کرده باشید درباره خریدهایتان نظر بدهد و هنگامی مشغول قدم زدن با سگتان هستید هر عابری ممکن است به نزد شما بیاید درباره خودتان یا سگتان سوالاتی بپرسد و مشغول نوازش سگتان شود.

همه‌چیز در خدمت رفاه شما/ ژاپن

شاید اندکی شگفت آور و بی‌ربط باشد اما می‌خواهم درباره شدتِ باحال بودنِ سوپرمارکت‌های شبانه‌روزی در ژاپن سخن بزنم. در سرزمین من چنین سوپرمارکت‌هایی فراوان آلوده‌ هستند و اگر بخواهید ساندویچ تاریخ مصرف قبل تخم مرغش را امتحان کنید حتما قبلش عواقبش را پذیرفته‌اید.

در ژاپن اما چنین مکان‌هایی همانند بهشت زندگی کارمندی است و هرچه به فکرتان برسد در اون‌جا پیدا می‌شود. از انواع نوشیدنی‌های سرد و گرمِ سنتی یا مدرن گرفته تا طیف پهناور‌ای از غذاها که برای گرم کردن یا حتی پختنشان، تمام امکانات برای شما مهیاست.

راستش را بخواهید پس از تماشای امکانات پیشرفته سوپرمارکت‌های ژاپنی حس می‌کردم اهل یک سرزمین دنیا سومی هستم.

خوشیِ قدم زدن با پاهای برهنه/ نیوزلند

اولین نکته‌ای که در سرزمین زیبای نیوزلند نظر شما را همانند من جلب خواهد کرد علاقه مردم به راه رفتن با پاهای برهنه است. باورنکردنی است. در پاساژها، در صف استارباکس یا در رستوران‌هایی چون مک‌دونالد، سر به هر سو که بچرخانید چشمتان به افرادی می‌افتد که بدون کفش و جوراب و با پاهای برهنه مشغول نگهداری به کارهایشان هستند انگار که اتفاقی نیفتاده است.

این آدم‌های وقت نشناس/ شیلی

در سرزمین شیلی “فردا” یعنی هفته سپس و “هفته سپس” یعنی هیچ وقت، “دو ثانیه دیگر اون‌جا خواهم بود” یعنی کم‌کم دارم به لباس پوشیدن و راه افتادن فکر می‌کنم و برای مردم شیلی شما انسان وقت‌شناسی هستید اگر زیادتر از نیم‌ساعت دیر کرد نداشته باشید.

نمی‌توانم برایتان توضیح دهم که این داستان برای منی که همیشه دست‌کم 10 دقیقه زودتر سر قرارهایم آماده می‌شدم، چه شوک فرهنگی عظیم و البته عذاب‌آوری بود.

چطور تابحال بچه‌دار نشده‌ای؟/ اندونزی

در سرزمین اندونزی ممکن است یک فرد غریبه در اتوبوس یا قطار در کنار شما بنشیند و بدون هیچ مقدمه‌ای شروع به صحبت درباره خصوصی‌ترین مسائل زندگی شما بکند. او ممکن است بخواهد بداند “برای چی تابحال ازدواج نکرده‌ای”، “برای چی اندکی اضافه وزن داری”، “برای چی مدل مویی انتخاب کرده‌ای که صورتت را همانند هندوانه کرده” و یا “برای چی با وجود گذشت چند سال از ازدواجت هنوز بچه‌دار نشده‌ای؟”.

راستش را بخواهید اندکی همانند کریسمس و سوالات تمام نشدنی فامیل می‌ماند با این تفاوت که در همه سال اتفاق می‌افتد و چند عضوِ کنجکاو فامیل الآن به فراوانی یک سرزمین تبدیل شده است.

مهمانی گرفتنِ مرگ/ منطقه بالی در اندونزی

منطقه بالی در سرزمین اندونزی از جزایر زیادی تشکیل شده و در حدود سه میلیون نفر فراوانی دارد. اون‌چه در این منطقه دلیل تعجب من شد نحوه برخورد و شیوه و رسوم مردم در تاریخ مرگ اقوام و آشنایان بود.

در اولین روز حضورم در این منطقه فراوانی زیادی دیدم که دنبال ساز و صدا و تعارف انواع خوراکی‌های خوشمزه در حال عبور از خیابان بودند.

خیال می‌زدم یا سال نوی محلی باشد یا مهمانی و کارناوال اما در آراستگی تعجب این افرادِ با لباس‌های با رنگ خوشحال و موسیقی فراوان ریتمیکشان مشغول تشییع یک جنازه بودند و این نحوه برخورد با مرگ برای من فراوان جذاب بود.

[ad_2]